موج سوم بیداری عرب ؛ریشه یابی قیام های اخیر در کشورهای عربی
جهان عرب معاصر سه مرحله اساسی بیداری سیاسی را پشت سر گذاشته ، كه هر یك از ویژگی های تاریخی و شرایط اجتماعی – سیاسی خاصی برخوردار می باشد . نخستین موج بیداری عرب كه می توان از آن به عنوان ناسیونالیسم قومی عرب نام برد و پژوهشگرانی چون جرج آنتونیوس به خوبی زوایای آن را به تصویر كشیده اند ، در نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز شد و تا پایان جنگ جهانی اول تداوم یافت پیامد موج نخست بیداری عرب جدایی سرزمینهای عربی از امپراطوری عثمانی و آغاز استقلال كشورهای عربی بود . با این همه موج نخست بیداری عرب به تمامی اهداف و آرمانهای خود دست نیافت و تنها توانست مرحله استقلال را آغاز نماید .
ناكامی موج نخست و سرخوردگی نخبگان سیاسی عرب در تحقق آرمان ناسیونالیسم عربی یعنی ایجاد یك كشور واحد عربی، زمینه های موج دوم بیداری عرب را فراهم ساخت . پراكندگی كشورهای عرب از یكسو و وابستگی آنها به بازیگران بزرگ نظام جهانی همچون انگلستان، فرانسه و آمریكا باعث شد تا ناسیونالیسم رادیكال عرب شكل بگیرد و موج دوم بیداری عرب را آغاز كند . این موج دوم كه می توان از آن به عنوان مرحله ناسیونالیسم پان عرب برای یكپارچگی جهان عرب تفسیر كرد با پیدایش ایدئولوژی های رادیكال ناصری و بعثی آغاز شد و به تدریج به سراسر جهان عرب گسترش یافت . نمود اساسی این بیداری، روی كار آمدن رژیم های رادیكال عربی خواهان وحدت جهان عرب از راه كودتاهای نظامی بود . آغاز كننده این بیداری نوین، افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر بودند كه كودتای 22 ژوئیه 1952 را علیه نظام پادشاهی مصر به فرجام رساندند و الگوی حركت های بعدی نخبگان سیاسی و نظامی عرب را در سایر كشورهای عربی پایه گذاری كردند . كودتای 1958 ، 1963 و 1968 در عراق كه به ترتیب چپ گرایان ، ناصریست ها و بعثی ها را روی كار آورد، نمونه ای از سرایت الگوی مصری در موج دوم بیداری عرب بود. كودتای بعثی 1963 در سوریه ، كودتای نظامی در لیبی و سودان درسالهای 1969 به رهبری سرهنگ قذاقی و سرهنگ نمیری، كودتای ناصری 1962 سرهنگان دریمن ،پیدایش جنبش نوین مقاومت فلسطین به رهبری چهره هایی همچون یاسر عرفات، جرج حبش و نایف حواتمه از نمونه های دیگر سرایت الگوهای مصری در جهان عرب بود .
یكی از پیامدهای مهم موج دوم بیداری عرب ایجاد شكاف در جهان عرب میان دو قطب رادیكال و میانه رو و سرآغاز پدیده ای بود كه مالكوم كر از آن به عنوان " جنگ سرد عربی " نام برد . كشمكش میان رژیم های رادیكال عربی به رهبری ناصر و رژیم های محافظه كار به رهبری عربستان سعودی به مدت بیش از دو دهه جهان عرب را به خود مشغول كرد . پیامد دیگر موج دوم بیداری عرب ، دامن زدن به كشمكش های ملی در خاورمیانه میان اعراب و غیر اعراب بویژه با ایرانیان و تركها بود كه سرانجام به كشمكش نظامی میان ایران و عراق پس از انقلاب اسلامی ایران منجر شد .
با این همه، عمده ترین پیامد موج دوم بیداری عرب ، بر پایی نظامهای اقتدارگرایی نظامی رادیكال و غیرنظامی محافظه كار درسراسر جهان عرب بود. در دوران اوج مرحله دوم بیداری عرب، آزادیهای عمومی قربانی شعارهای جذاب اما نافرجام رهبران رادیكال و میانه روی عرب همچون وحدت عربی، همبستگی اسلامی و مبارزه ضد صهیونیستی شدند. نه تنها تجربیات رهبران رادیكال پان عرب همچون وحدت مصر و سوریه در1958 ، فدراسیون جماهیر عرب در 1971 و سایر تلاشهای وحدت گرایانه با شكست روبرو شد، بلكه شعارهای جذاب مبتنی بر اندیشه سوسیالیسم عرب كه درایدئولوژی ناصری و بعثی جلوه گر شده بود ،هرگز تحقق پیدا نكرد .
با توجه به این دگرگونی ها ،پیامد و محصول عمده موج دوم بیداری عرب چیزی جز پیدایش رژیم های دیكتاتوری نظامی و نابرابری طبقاتی برای قشر گسترده توده های عربی نبود . رژیم های رادیكال و محافظه كار عرب كه در این دوره اندیشه وحدت عربی و وحدت اسلامی را ابزار استحكام اقتدار خود قرار داده بودند، از نظر سركوب آزادی های مدنی شهروندان عرب، ایجاد طبقات حاكم مرفه و فاسد در برابر موج بزرگ طبقات محروم متوسط و متوسط پائین و از میان بردن مخالفان خود، شباهت اساسی به یكدیگر داشتند . این وضعیت از سالهای دهه 1950 تا اواخر دهه 1980 تداوم پیدا كرد و مشروعیت گفتمان های این دو گروه از نخبگان حاكم عربی را به چالش كشید . با توجه به همین وضعیت، جنبش مقاومت فلسطین نیز كه در بعد سیاسی و اقتصادی از الگوهای عربی پیروی نمی كرد ، نتوانست در رسیدن به آرمان خود یعنی آزادی سرزمینهای فلسطین و احقاق حقوق ملی عرب موفق شود.
شكست موج دوم بیداری عرب و ابزاری شدن شعارهای محوری آن یعنی وحدت عربی ، سوسیالیسم عربی و نابودی صهیونیسم ، سرخوردگی گسترده ای درمیان شهروندان كشورهای عربی بوجود آورد ، و آنها را نسبت به این گونه ایدئولوژی های ابزاری و شعارهای نخبگان سیاسی اقتدارگرای رادیكال و محافظه كار عرب بدبین كرد . در نتیجه درسالهای دهه 1980 و دهه 1990 ، رژیم های مذكور و گفتمانهای رسمی آنها دچار بحران مشروعیت شدند و با مخالفت گسترده نیروهای جامعه مدنی روبرو شدند . از آنجا كه تلاشهای ابزار گرایانه برخی رژیم های عرب در مصر ،الجزایر ،اردن و یمن برای آغاز فضای باز سیاسی و اصلاحات از بالا در سالهای دهه 1980 و اوایل دهه 1990 بی ثمر بود و آزمونهای نخست انتخابات پارلمانی دراین كشورها باعث به صحنه آمدن نیروهای مخالف شد ،موج اصلاحات رسمی دردهه 1990 به سرعت فروكش كرد و به استقرار دیكتاتوری های شدید وسركوب گسترده احزاب و نیروهای جامعه مدنی درتمامی كشورهای عرب ( بجز لبنان و تا حدی مراكش وكویت ) منجر شد .
با این همه ، دگرگونی های گسترده جهانی درعرصه اطلاعات و ارتباطات و نیز فروپاشی رژیم های اقتدارگرای اروپای شرقی و آمریكای لاتین در دهه 1990 كه خود به گونه ای پیامد پدیده جهانی شدن و آثار آن بود ، زمینه ساز رویدادها و دگرگونی هایی شد كه می توان آن را موج سوم بیداری عرب نام نهاد . برخلاف دو موج پیشین ، رهبری موج نوین بیداری عرب نه در دست نخبگان سیاسی ناسیونالیست محافظه كار و چپ گرا ، بلكه در دست نیروهای جامعه مدنی و مردمی است .مشاركت گسترده جوانان و نیروهای محروم طبقات پائین و متوسط كشورهای عربی در خیزش های موفق در كشورهای تونس و مصر و تداوم این خیزش ها درلیبی ، بحرین و سوریه نشان دهنده طرح نیازها و شعارهای واقعی و نه ایدئولوژی های آرمانی است . نیاز به برخورداری از برابری اجتماعی – اقتصادی ، برخورداری از توزیع عادلانه ثروت و فرصت های شغلی ، و از همه مهمتر آزادیهای سیاسی واقعی كه می تواند زمینه ساز برآورده شدن نیازهای اشاره شده باشند ، عمده ترین جلوه موج سوم بیداری عرب است .
بدین گونه ، در حالیكه موج نخست و موج دوم بیداری عرب بر محور ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم رادیكال عربی استوار بود ، موج سوم بر محور نیازهای واقعی شهروندان كشورهای عرب به حل مشكلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به چرخش درآمده است . در حالیكه موج نخست و دوم بیداری عرب ، فرهنگ نخبه گرایانه سیاسی را بر جهان عرب حاكم كرد و به گسترش و استحكام اقتدارگرایی انجامید ، موج سوم بیداری عربی دوران جلوه فرهنگ سیاسی مشاركتی و به جولان درآمدن توده های شهروندان برای بدست آوردن آزادی های سیاسی و اجتماعی و حقوق اقتصادی را نشان می دهد .
موج سوم بیداری عرب ، دوره فروپاشی مشروعیت نخبگان و مهندسان موج نخست و دوم بیداری عربی و زمینه ساز پیدایش نظام مردم سالار می باشد.گرچه در این موج، نخبگان رژیم های رادیكال موج دوم و رهبران سنتی اقتدارگرای موج نخست ، مقاومت های شدید از خود نشان داده و در برابر خیزش های مردمی به سركوب دست می زنند ، اما بنظر نمی رسد كه این سركوب و فشار ، بی پایان و بی حد و حصر باشد . پیچیدگی شرایط حاكم بر خاورمیانه از یكسو و سیاست بین المللی از سوی دیگر چنین مجالی را برای بقاء اقتدارگرایی سنتی و رادیكال عرب باقی نمی گذارد.
نویسنده
حمید احمدی (ناظر علمی)
حمید احمدی پژوهشگر ارشد در پژوهشکده و ناظر علمی گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر احمدی سياست خارجي ايران، سياست و حكومت در خاورميانه، جامعهشناسی سياسی ايران و نظريههای روابط بينالملل است.