گزارش نشست با موضوع ماهيت ، دامنه و ابعاد تغيير در جهان عرب
در تاریخ چهارشنبه 20/11/89 همایشی در مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه با موضوع ماهيت ، دامنه و ابعاد تغيير در جهان عرب برگزار شد که گزارش آن به شرح زیر می باشد :
با وقوع تحولات شتابان و نسبتاً كم تلفات در كشورهاي عرب خاورميانه ، اين پرسش اهميت يافته است كه ماهيت اين حركتها چيست ، نيروهاي پيش برنده آنها كدامند ، اين حركتها تا چه سرزمين هايي امتداد خواهند يافت و بالاخره ره آوردهای آنها براي بازيگر مهمي چون جمهوري اسلامي ايران كدامند ؟
اين پرسش ها را در ميزگرد حاضر مورد كاوش قرار مي دهيم . ضمن سپاس از رياست محترم و مديران گرامي مركز پژوهش هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه ، از استادان حاضر دعوت مي كنيم كه ضمن بيان ماهيت ،دامنه و ابعاد تغيير در جهان عرب ،پيامدهاي منطقه اي و بين المللي تغيير رژيم در تونس و مصر را تحليل نمايند . استادان حاضر در اين ميزگرد عبارتند از :
دکتر سید عبدالامیر نبوی ، پژوهشگر ارشد در جنبش های اسلامی معاصر
دكتر يدالله ملایری ، محقق و پژوهشگر آكادميك در مورد ادبيات سياسي جهان عرب
در آغاز بحث دكتر قدير نصري ، رئيس شوراي نويسندگان فصلنامه مطالعات منطقه اي ، در باب منطق تحولات اخير و جامعه شناسي جديد خاورميانه غربي مطالبی را بيان مي كنند و سپس به بحث ها و پرسش هاي دانشوران محترم حاضر در جلسه ،گوش مي دهيم .
سخنرانی دكتر قدیرنصري پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات خاورمیانه:
ضمن عرض ادب و خير مقدم به محضر شرکت کنندگان محترم و علاقه مندان به مسائل خاورميانه و اصطلاحاً موج تغيير در جهان عرب عرض مي كنم که نكته اول من به ماهيت و جوهر اين حركتها اختصاص دارد . حركتهاي اخير با انقلاب كلاسيك كه معمولا ًطولاني مدت ، خونين و تحت رهبري نخبگان سياسي ،نظامي يا ديني بودند ، متفاوت است . بعضي نظريه پردازان اين تحولات را "موج چهارم دموكراسي" ناميده اند كه در پي پيش بيني هاي هانتينگتن ،پس از مرگ وي هم تداوم مي يابند . برخي ديگر از تحليل گران اين تحولات را بر اساس "نظريه پيش روي آرام " توضيح مي دهند كه بر اساس آن جامعه مدني و بطور كلي نيروهاي طبقه متوسط در جهان عرب فربه شده اند و اكنون در پي مطالبات اقتصادي و ابزار سياسي خود هستند و نظريه سوم در فهم حركتهايي اخير ، نظريه "تحولات پسا اسلامي " است كه ناظر بر نيروهايي است كه از اسلام راديكال گذر كرده و بيش از هرچيز ، در جستجوي حيات مدني و حكومت قانون هستند . نظريه چهارم ، " انقلاب نت " يا "خيزش شبكه هاي اجتماعي" است كه بر پديده سياست مبتني بر الكترونيك يا همان e.politics تمركز دارد . بر اين اساس بدنه جوان ، تحصيل كرده ، پر تعداد ، جهاني انديش و آشناي با فضاي مجازي ،گوي سبقت را از چريك ها و ليدرهاي سياسي ربوده اند و درصدد تغيير بر آمده اند . بالاخره بايد به "ايده جبران تحقير" و احياي شرافت عربي اشاره كرد . بر اين اساس ، طغيان شهروندان مصر و تونس براي جبران تحقيري است كه حكام ديكتاتور بر شهروندانشان تحمیل كرده اند . شهروندان خسته از ركورد و كساد و فساد ، به مدد ابزارهاي نوين اطلاع رساني از حكام خود پيش افتاده اند و گمان مي كنند كه حكام كنوني ، شايستگي و كارآمدي حكومت را ندارند .
نكته دوم ، بارتابها و تاثرات منطقه اي تغيير در شمال آفريقاست و به نظر مي رسد اين تغييرات بسان زلزله اي ترتيبات سياسي – امنيتي منطقه و حتي فراتر از آن را تحت تاثیر قرار خواهد داد . مصر و تونس از قوي ترين حلقه های جبهه اعتدال و ميانه روي (در مقابل جبهه مقاومت شامل سوريه ، غزه ، ايران و نيز قطر ) بوده اند . مصر به عنوان يك بازيگر بزرگ (در جهان عرب )، بازيگر رقيب ( براي ايران ) و بازيگر دشمن ( براي غزه و حزب الله لبنان ) اكنون دچار تغيير شده است . از اينرو بازيگران مختلف منطقه اي با سرنگوني بن علي و مبارك دچار تحول نقش مي شوند . بي ترديد بزرگترين بازنده اين تغيير ، رژيم صهيونيستي است که مصر را به عنوان نگهبان و کدخدای جهان عرب همراه خود کرده بود . در سایه همراهی مصر اسراييل توانسته بود عمق استراتژيك رقباي بزرگ و كوچك خود را به شدت محدود کند . اكنون رژيم هاي مشابه مبارك در خاورميانه عربي شدیداً نگران سیاست های مصر آینده هستند . گمان می رود حکومت های غربی غير رانتی ( كه از درآمد انبوه ناشي از ثروت بي رحمت نفت محروم هستند ) و آن دسته از شيوخي كه سالهاي مديدي از حكومت شان سپري شده است ، در آستانه تغيير قرار گرفته اند . تحركاتي كه دريمن ، بحرين و ليبي قابل مشاهده اند ، بازتاب بلافصل تحول و تغيير در شمال آفريقا هستند . از اينرو ، سخن مركزي من در قالب نكته دوم اين است كه تحولات مصر و تونس ، ساختار رژيم ها ، سياست ها و ترتيبات امنيتي منطقه را دچار تحول خواهد كرد و تبعاً كشورهاي غير امنيتي از امكانات بيشتري براي مقابله با اين موج برخوردارند . چون اين قبيل حكومتها ، اپيوزيسيون را منهدم كرده اند و هواداران پر تعداد و وفاداري را براي چنين روزي پرورش داده اند .
نكته سوم به آينده حكمراني در مصر و تونس مربوط است . بي ترديد گرد و خاك ناشي از قيام و انقلاب به زودي فرو مي نشيند و چهره تلخ واقعيات نمايان مي شود . در آن سالها ، برادري ها و وفاق فعلي به رقابت و تنش تبديل مي شود و حكام آتي بخشي از سياستهاي حكام سرنگون شده را ادامه خواهند داد . در حال حاضر بنظر مي رسد انقلابيون و نماينده هاي آنها در مصر و تونس به مذاكرات مفيدي مي پردازند . گذار در كشورهاي مزبور به شرطي موفق خواهد شد كه اولاً ساختار سازي دموكراتيك به انجام رسد يعني نهادها و مواد قانوني تضمين كننده سلوك دموكراتيك جايگزين نخبگان و بطور كلي قهرمانان شوند . ثانياً انقلابيون بتوانند ضمن هدايت انرژي هواداران ، اشتباهات مبارك در تحقير اعراب ( نظير همسويي با اسراييل و ايالات متحده و جبهه گيري عليه جبهه مقاومت ) را تكرار نكنند . ثالثاً گذار كنوني مصر را شايد نتوان يك انقلاب ناميد چرا كه درآن يك رئيس جمهور ( شبه شاه ) به همراه قانون اساسي عوض شده است اما نيروها و نهادهاي هوادار دوران مبارك ( نظير ارتش ، دستگاه اطلاعاتي ، نهاد هاي قضايي و احزاب سياسي كه تلويحاً هوادار مبارك بودند ) هنوز در مصر حيات دارند . اين روند ، نمايندگان خيزش يعني جوانان ، اخوان مسلمین و حتي ارتش را ملزم مي سازد كه به تخريب نپردازند و با حوصله و ظرافت به ترميم شكافها و نابسامانیهای حكومت اقتدارگراي مبارك بپردازد . كم و كيف اين گذار را استادان دعوت شده تشريح مي نمايند .
سخنرانی دکتر سید عبدالامیر نبوی پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات خاورمیانه پیرامون موضوع اخوانالمسلمین و بازیگری در تحولات اخیر مصر:
اخوانالمسلمین مصر قدیمیترین تشکیلات منظم اسلامگرا در منطقه خاورمیانه است که به رغم فراز و نشیبهای بسیار، از جمله سرکوبهای شدید دوره جمال عبدالناصر و انور سادات، تاکنون دوام آورده است. این گروه در سال 1928 توسط حسن البنا تاسیس شد و از همان ابتدا بر اجرای احکام دینی و آموزههای قرآنی تاکید داشت. این جمعیت، به تعبير خود حسن البنا، «يك آرمان اجتماعي» بود که برای «برپايي و ساختن يك امت و يك حكومت اسلامي» در مصر میکوشد، و البته از همان ابتدا هم روشی مسالمتآمیز برای دعوت و اثرگذاری در پیش گرفت. رهبران بعدی نیز همواره بر این روش تاکید کرده، آن را میراث حسن البنا برشمردهاند. اين پاسداران قديمي ميراث اخوان، اگر چه در برخورد با سياستهاي دولت مصر همواره لحن انتقادي داشتهاند، با دوري از روشهاي تند و افراطی، اقدامات تبليغي- فرهنگي را كارسازتر دانستهاند. برای همین، عموم تحلیلگران فعالیتهای الجهاز السریه (سازمان مخفی) و یا ظهور سید قطب را به عنوان پدیدههای استثنایی در طول حیات اخوان ذکر کردهاند.
توضیح اینکه سازمان مخفی كه با نظر رهبران اخوان شكل گرفت، به صورت بخش زيرزميني و شبهنظامي جمعیت عمل ميكرد و فعاليتهايش در جهت كمك به مردم فلسطين و عليه منافع يهوديها و انگليسيهاي مقيم مصر بود. پس از افزايش فشارهاي دولتي به ويژه در نيمه دوم دهه 1940 ميلادي، اقدامات آن به صورت خودسرانه معطوف به «داخل» شد و نيروها و مقامات مصري را هدف قرار داد، چنان که حسنالبنا طي نامههايي برائت خود را از اقدامات تروريستي اين عده اعلام كرد. در سوی دیگر، ظهور سید قطب و دعوتش به رستاخیز اسلامی جهت اصلاح جامعه جاهلی مهمترین مناظره فکری گروه را در دهه 1960 رقم زد و موجب اختلاف نظرهای جدی و انشعاباتی در گروه شد. عمر تلمسانی، مرشد عام اسبق جمعیت، در سال 1982 به صراحت نوشت: «سيدقطب... بيشتر نماينده خود بود تا نماينده اخوانالمسلمين».
در دوره ریاست جمهوری مبارک، اخوانیها چندبار کوشیدند به حزبی سیاسی تبدیل شوند و فعالیتهای خود را رسمیت ببخشند. اگرچه رهبران اخوان تاکید داشتند که مشی دموکراتیک خود را هیچگاه کنار نمیگذارند و خواهان فعالیت در چارچوب قوانین و قواعد موجود هستند، همواره با مخالفت دولت روبرو شدند. حتی مصطفی مشهور، مرشد عام اسبق جمعیت، طی مصاحبهای تاکید کرد: «روش ما صلحآميز است... ما انقلابيوني خشن و خونريز نيستيم. ما به قانون پايبنديم و از طريق سازمانهاي قانوني همانند سنديكاها، اتحاديههاي دانشجويي و شوراهاي محلي عمل ميكنيم.» با این حال، نگاه تردیدآمیز حکومت باعث شد گروهی مانند الوسط هم که انشعاب نسل جوان و تحولخواه اخوان بود، نتواند مجوز فعالیت رسمی به دست آورد. به رغم علنيشدن اختلافات اخوان و سران حزبالوسط در دوره 7-1996، كميسيون احزاب سیاسی همچنان نگران آن بود كه تشكيل حزب تلاشي از سوي سران اخوان براي رسيدن به يك وضعيت قانوني باشد. در نتیجه درخواست فعالیت رسمی حزب دوبار در سالهای 1997 و 1998 رد شد.
در هفتههای اخیر که صحنه سیاسی و اجتماعی مصر دستخوش دگرگونی جدی و بی سابقهای شده است به گونهای که در تاریخ سیاسی این کشور نمونه مشابهی ندارد، نام اخوان و نقش آن در بروز یا تداوم تحولات بارها به میان آمده است. بر این اساس، عموم تحلیلگران به دنبال آن بودهاند که ببینند اولا: اخوان تا چه اندازه در شکلگیری و گسترش اعتراضات اخیر نقش ایفا کرده است؛ ثانیا: با توجه به عقبنشینیهای گام به گام دولت، مسیر تحولات به کدام سمت و سو پیش خواهد رفت و اخوان احتمالا چه جایگاه و وضعیتی خواهد داشت.
پاسخیابی برای پرسشهای مهم یاد شده، در گرو توجه به چند نکته ابتدایی، ولی کلیدی، است. این نکات زمینه را برای درک بهتر شرایط فعلی مصر و صحنه سیاسی آن فراهم میکند.
نخست آنکه شرایط این کشور همچنان متحول است و گرد وغبار حوادث به طور کامل ننشسته است، در نتیجه ارائه تحلیلهای قوی و متقن فعلا ممکن نیست و بایستی به گمانهزنی بر اساس اخبار و روند حوادث بسنده کرد.
دوم آنکه، اخوان و نیز سایر احزاب و گروههای مصری موجب پیدایی این حوادث نبودهاند، بلکه جنبش جوانان 6 آوریل پایهگذار اعتراضات اخیر و گسترش آن بوده است. در واقع، پس از آغاز حوادث، این احزاب و گروهها به دنبال آن کشیده شدند، و خود اخوان نیز هیچگونه اظهارنظری در اینباره نکرد. شاید به همین دلیل بود که دولت در پی شروع تظاهرات و اعتراضات، برخلاف موارد پیشین، به دستگیری و سرکوب گسترده سران و فعالان احزاب سیاسی و گروههای شناختهشده اقدام نکرد و اساسا بهانه یا دلیلی برای این کار نداشت.
سوم آنکه، وزن هیچ بازیگری، نه اخوان و نه سایر گروهها، در صحنه سیاسی مصر مشخص نیست. به دلیل آنکه تاکنون انتخابات آزادی در این کشور برگزار نشده است، نمیتوان حدس زد که هر یک از این گروهها در وضعیتی آزاد و رقابتی از چه میزان حمایتی برخوردار است. در مورد اعضا و هواداران اخوان – با حدس و گمان - ارقام 1 تا 5 میلیون نفر مطرح شده است که عدم دقت آن مشخص است. البته در سال 2005 و طی انتخابات پارلمانی، 88 نماینده وابسته به اخوان موفق به کسب رای شدند و در این نهاد حضور یافتند، اما باید به یاد داشت که سرکوب دولتی - به خصوص در مرحله سوم انتخابات- مانع از آن شد که وزن واقعی این گروه و نیز سایر گروهها و احزاب مشخص شود، ضمن آنکه همین تعداد کاندیدا نیز با عنوان "مستقل" - و نه ذیل نام اخوان - به فعالیت انتخاباتی پرداختند. بنابراین انجام انتخاباتی آزاد در مصر میتواند به تعیین و درک جایگاه واقعی هر یک از احزاب و گروهها کمک، و ارائه تحلیلهایی منطقی را ممکن کند.
چهارم آنکه، نقش الجزیره در گسترش پیام معترضان مصری، و جلب همدلی افکار عمومی جهان عرب با آنان، قابل انکار نیست. با این حال، به نظر میرسد نقشآفرینی این رسانه بیتوجه به فعالیتهای بلندپروازانه قطر و تلاش برای کسب جایگاهی بالاتر در منطقه خاورمیانه ممکن نیست. به عبارت دیگر، نیروهای تازه نفس و قدرتمند قطر و ترکیه در سالهای اخیر کوشیدهاند نقشی برتر در جهت دهی تحولات داشته باشند که تحقق چنین هدفی تا حدودی به تضعیف نقش و جایگاه سنتی عربستان و مصر برمیگردد. چنانچه این نکته پذیرفته شود، این نتیجه اولیه قابل برداشت است که انعکاس وسیع رویدادهای مصر توسط الجزیره، به غیر از اهمیت خبری آن، دلایل دیگری هم دارد.
با این مقدمات، حال میتوان مواردی را به طور مشخص درباره اخوانالمسلمین بیان کرد که درک واقعبینانه شرایط فعلی مصر را تا حدودی فراهم میکند.
نخست آنکه، اخوان گروهی تشکیلاتی و اسلامگرا است که به شعار "الاسلام هو الحل" و تاسیس حکومتی اسلامی بر پایه شریعت باور داشته و دارد. با این حال، توجه به استلزامات این نکته بدیهی اهمیت دارد که این گروه سنیمذهب است، بنابراین اندیشه و اقدامات اخوان را بایستی در هر شرایطی، نه بر اساس نیات و نیازهای خود، که با عنایت به ویژگیها و ظرفیتهای اندیشه سیاسی اهل تسنن تحلیل کرد. این امر به معنای آن است که در پیش گرفتن روشی مسالمتآمیز چون تجربه ترکیه محتملتر است.
دوم آنکه، مشی مسالمتآمیز اخوان به عنوان آموزهای دینی و میراث بنیانگذار آن ادامه خواهد داشت. جالب اینجاست که رهبران اخوان بارها بر غیرشرعیبودن اقدامات تند و تروریستی انگشت تاکید گذاشتهاند، و رفتارهای رادیکالیستی گروههایی چون طالبان و القاعده را به صراحت رد کردهاند.
سوم آنکه، انتخاب محمد بدیع، به عنوان مرشد عام جدید، به معنای تسلط جناح محافظهکار اخوان و حاشیهنشینی جناح اصلاحطلب و تحولخواه آن بود. جناح محافظهکار خواهان ادامه کار جمعیت به عنوان گروهی عقیدتی و اجتماعی است، در حالی که بخش اصلاحطلب جمعیت خواستار انجام تغییراتی در اهداف و روشهای فعالیت به ویژه تبدیل آن به حزبی سیاسی است. چنانچه تحولات جدید موجب قدرتگیری بخش اصلاحطلب اخوان شود، احتمالا دور جدید تلاش برای تبدیل گروه به حزبی سیاسی و رسمی آغاز خواهد شد. البته با توجه به خروج تعدادی از این افراد از صف اخوان، در سالهای گذشته، احتمال دارد که اینان در قالب گروه سیاسی جدیدی ظاهر شوند. در آخرین تحول، در اینباره، سخنگوی اخوان اعلام کرده است این گروه در زمان مناسب یک حزب سیاسی تشکیل خواهد داد. همچنین دادگاه عالی این کشور، ضمن لغو منشور سال 2009 کمیسیون احزاب سیاسی، با فعالیت رسمی حزب الوسط موافقت کرده است.
چهارم آنکه، اخوان ریشه در بخش فرودست و حاشیهای مصر دارد و تشکیلات آن نیز که قویترین تشکیلات غیردولتی در مصر است، در عمل این قشر را نمایندگی میکند. در همین زمینه گفته میشود که جمعیتهای خیریه وابسته به اخوان حدود 2 میلیون نفر را تحت پوشش دارد. با این حال، تحولات اخیر مصر به همه گروهها از جمله اخوان نشان داد که شاید ایجاد تحول، برای پاسخگویی به نیازها و شرایط جدید، ضروری است. توضیح اینکه اعتراضات اخیر با دعوت اینترنتی جمعی از جوانان آغاز شد و گسترش پیدا کرد. روشن است که تغییر در هر سازماندهی و تشکیلاتی و تحول در قواعد پیشین پیامدهایی دارد. از سوی دیگر، چنانچه وضعیت اقتصادی بهبود پیدا کند و قدرت طبقه متوسط مصر افزایش یابد، اخوان برای حفظ توان بازیگری خود و جلب نظر طبقه متوسط، ناچار است تغییراتی دیگر را تجربه و از جمله چهرهها و وعدههای جدیدی را معرفی کند.
پنجم آنکه، اخوان در این شرایط متحول هم ناچار و هم علاقمند است که نقش یک "بازیگر مسئول" را بازی کند. مساله این است که اخوان از دیرباز به آن متهم بوده است که میخواهد حکومتی دینی را با توسل به هر ابزاری تاسیس کند و چنانچه به این هدف برسد اجازه فعالیت به دیگر گروهها و منتقدان را نمیدهد. در واقع، حکومت مبارک با ترساندن مردم از اخوان همواره تلاش کرده است شیوههای سرکوبگرانه خود را توجیه کند. حال، ناخواسته شرایط مناسبی فراهم شده است که اخوان از خود رفع اتهام کند. ایفای چنین نقشی مستلزم تداوم مشی مسالمتآمیز و تاکید بر تثبیت و رعایت قواعد دموکراتیک است.
ششم آنکه، در صحنه سیاسی مصر رقبای دیگری هم حضور و فعالیت دارند، مانند: الوفد، الغد، الکفایه، و ناصریستها. از همه این رقیبان مهمتر، ارتش مصر است که از دیرباز نقش مهم و یگانهای در ترسیم صحنه داشته است و تمامی روسای جمهور و اغلب مقامات بلندپایه این کشور، پس از انقلاب، نظامی بودهاند. هم اکنون نیز، پس از استعفای مبارک، شورای عالی نظامی دستاندرکار مدیریت شرایط مصر است و قدرتمندترین و منظمترین تشکیلات است. بنابراین اخوان نمیتواند این واقعیت را نادیده بگیرد که یگانه یا قدرتمندترین بازیگر صحنه مصر سیاسی و اجتماعی نیست. پذیرش این واقعیت، احتمال ائتلاف اخوان را با سایر احزاب و گروهها افزایش میدهد.
هفتم آنکه، اخوان از دیرباز موضعی شفاف و بیابهام درباره اسرائیل داشته، از این منظر همیشه عملکرد سادات و مبارک را نقد کرده است. نکته اینجاست که چنانچه اخوانیها قدرت بگیرند، به سمت لغو قرارداد کمپ دیوید خواهند رفت؟ با نگاه به گفتار رهبران و برخی اعضای میانی اخوان میتوان این انتظار را داشت، چنانکه سخنگوی آن به تازگی گفته است این جمعیت موافق لغو قرارداد صلح با اسرائیل است، اما توجه به برخی نشانههای دیگر چنین احتمالی را دستکم در کوتاهمدت تضعیف میکند. اهمیت جایگاه ارتش در صحنه سیاسی مصر و نیز بازیگری چندین حزب و گروه دیگر، که پیشتر بدان اشاره شد، از جمله این نشانههاست. در سال 2006 نیز محمدمهدی عاکف، مرشد عام سابق اخوان، طی مصاحبهای متذکر شد اگر اخوان قدرت بگیرد، در چارچوب حفظ منافع ملی کشور فعالیت خواهد کرد و به ویژه تعهدات خارجی مصر را رعایت خواهد کرد.
هشتم آنکه، نخبگان حاکم همواره از اختلافات موجود میان معترضان و منتقدان به خوبی استفاده کردهاند. همین مساله در انتخابات پارلمانی 2010 باعث شد که دعوت البرادعی به تحریم ابتدا ناکام بماند؛ زیرا اخوان و الوفد به رغم حمایت گفتاری از وی، فعالانه در مرحله اول انتخابات شرکت کردند و تنها پس از مشخص شدن تقلبهای گسترده در روند رایگیری، به جریان تحریم پیوستند و از جریان مراحل دوم و سوم انتخابات کنار کشیدند. اگرچه با استعفای مبارک دولت منسجمی بر سر کار نیست، اختلافات گوناگون میان معترضان ممکن است بر سر هر مسالهای مشکلساز شود و مانع از تحقق کامل اهداف شود.
پایان سخن آنکه، رویدادهای هفتههای اخیر و امواج ناشی از آن نشان داد که مصر آبستن تحولی مهم و اثرگذار در خاورمیانه است و نمیتوان جایگاه تاریخی و مهم اخوانالمسلمین در این مسیر را نادیده گرفت. بنابراین مطالعه درباره این گروه و نقش آن همچنان ضرورت دارد.
سخنرانی دکتر یدالله ملایری محقق در ادبیات سیاسی جهان عرب درباره زمینه ها و دست انداز های تغییر در سوریه :
ملایری سخن خود را با اشاره به گفته شیخ محمد عبده ، آغاز کرد که پرسیده : چرا ما مسلمانان واپس می رویم . وی از سخن یکی از پیشگامان نواندیش به ویژه نواندیشی دینی در منطقه به این نتیجه رسید که جریان روشن فکری منطقه که افزون بر یک سده از عمر آن می گذرد از همان آغاز ، "خود" را عامل درجازدگی و پسرفت منطقه دانسته است و نه "دیگری" را . وی با این دیباچه ، پیشینه تغییر و کوشش برای رسیدن به جامعه ای مدنی ، مردم سالار ، قانون سالار و چند صدا را بیش از یک سده دانست و گفت : این جنبش در کنار دو خط سیاسی دیگر یعنی اسلام گرایی و حکومت های خودکامه سه جریان اصلی سپهر سیاست را در منطقه خاورمیانه تشکیل می داده اند . ملایری افزود : جریان روشن فکر از آغاز در پی چند صدایی و دموکراسی خواهی بوده ، ولی جریان اسلام گرا در آغاز جریانی تک صدا بوده و با گذشت زمان ، زیر تاثیر فضای دموکراسی خواهی جهان ، جریانی میانه رو از دل آن برخاسته که رو به چند صدایی و جامعه مدنی دارد و به سازوکارهای رسیدن به یک جامعه مردم سالار مانند انتخابات باور نشان می دهد . وی در توضیح بیشتر سخنان خود ، به اندیشه سید قطب اشاره کرد که بیان کرده : یا باید همه اسلام را یک جا پیاده کرد یا این که "جاهلیت " فرا دست شود . وی در مجموع به " همه یا هیچ بودن" اعتقاد داشته است ، ولی با گذر زمان جریان اسلام گرایی چه در مصر و ترکیه و چه در اردن و کشورهایی که امکان نفس کشیدن یافته اند نشان داده است که از همان گفتمان "همه یا هیچ" قطب فاصله گرفته و با رویکردی میانه رو، کوشیده تا نشان دهد که در کنار پاس داشت صداهای دیگر، می خواهد صدای خود را به گوش جامعه و دیگران برساند .
ملایری که بیشتر پیوند سیاست و ادبیات را کاویده و رمان سیاسی پارسی و تازی را با دست گذاشتن بر رمان های زنده یادان احمد محمود نویسنده سرشناس ایرانی و عبدالرحمن منیف رمان نویس بر جسته عرب در دانشگاه دمشق بررسی کرده ، خاطر نشان کرد روی هم رفته می شود گفت از سه جریان یاد شده یعنی روشن فکری ، اسلام گرایی و حکومت خود کامه. دو جریان اول و دوم کوشیده اند خود را به روز کنند ولی حکومت خودکامه چنین نکرده و امروز منطقه خاورمیانه و به ویژه کشورهای عربی شاهد به چالش کشیدن یک نیروی تک صدا از سوی دو نیرویی است که دست کم وانمود می کنند چند صدا هستند . وی گفت : داستان امروز منطقه ، نبرد تک صدایی و چند صدایی است ؛ خودکامگی و مردم سالاری .
وی نقش نویسندگانی چون عبدالرحمن منیف را در روشن کردن اذهان جوانان کشورهای عربی برجسته خواند و گفت منیف رمان هایی سیاسی و بی زمان و مکان دارد که در آن خودکامگی و پیامدهای زیان بار آن بر کشورهای فرو دست نشان داده می شود به گونه ای که خواننده با دیدن پیکر لخت و نازیبای جوامع و حکومت های خودکامه بر آن می شود که هم چون بسیاری از شخصیت های اصلی رمان های نویسنده مانند "رجب اسماعیل" در "فغان شرق" ، منصور عبدالسلام در : "درختان و ترور مزروق" و "کدخدای طیبه" در رمان "پایان ها" بر وضعیت کنونی بشورد . ملایری با اشاره به این که منیف در زمینه نوشتن از سرکوب و بایستگی شورش بر آن در سراسر کشورهای عربی برجسته است، افزود : اگر نجیب محفوظ از مصر و غاده السمان از لبنان و سوریه می نویسد ، عبدالرحمن منیف از همه جهان عرب می نویسد و این عاملی است که او را به یکی از پر خواننده ترین و اثر گذارترین نویسندگان جهان عرب تبدیل کرده است به گونه ای که می توان گفت هرچند او اینک درمیان تازیان نیست ، ولی یکی از بزرگترین رهبران توفان انقلاب هایی است که در خاور میانه به راه افتاده است .
ملایری گفت سوریه هم از بقیه کشورهای عرب فرو دست خودکامه مستثنا نیست و دیر یا زود با توجه به پتانسیل هایی که برای دگردیسی دارد شاهد خیزش جنبش هایی دمکراسی خواه خواهد بود . وی سهم عبدالرحمن منیف را که بیش از بیست سال در سوریه زیسته و در برخی از رمان هایش هم چون "فغان شرق" و "درختان و ترور مرزوق" ، اشاره ای به نشانه سوریه کرده که در آگاهی دادن به جامعه و جوانان سوری مهم ارزیابی کرده و گفت : کتاب های منیف در سراسر جهان عرب میان استادان ادبیات از دبیرستان تا دانشگاه طرفداران فراونی دارد و کتاب هایش به عنوان الگوی انشا نویسی و نویسندگی مطرح است . ملایری در پایان گفت : پتانسیل تغییر در سوریه به خاطر حاکمیت یک اقلیت شیعی بر اکثریتی سنی بیشتر از مصر و تونس است ولی به خاطر نبود حداقل آزادی ها و روزنامه های آزاد و مستقل ، خواست تغییر و دموکراسی از میان نمی رود و فقط اندکی آن را به عقب می اندازد : دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد !
ملایری در پاسخ به پرسشی درباره "علت سکوت روشنفکران در برابر حکومت سوریه" گفت جدا از فضای بسته سیاسی جامعه سوریه ، آنچه برخی از روشنفکران را به سکوت یا گاهی همراهی با حکومت سوریه کشانده به عوامل مختلفی بر می گردد . توجه دولت سوریه به وضعیت زنان ، میدان دادن به برخی از زنان روشنفکر مانند خانم دکتر بثینه شعبان و کولیت خوری از زنان نویسنده و برجسته سوری برای گرفتن پست های کلیدی ، روابط خوب با دو قدرت منطقه ای یعنی ترکیه و ایران ، ترساندن روشنفکران از اسلام گرایان سنی به ویژه اخوان المسلمین ؛ بزرگترین گروه مخالف حکومت و ژست روشن فکری بشار اسد را از مهمترین این عوامل شمرد، ولی خاطر نشان کرد که روی هم رفته روشنفکران تراز اول سوریه با دولت همراه نیستند . وی زندگی نویسندگان و اندیشمندانی چون ادونیس ، غاده السمان ، حلیم برکات ، محمد جلال صادق العظم و ... را در خارج سوریه نشانه ای گویا ازاین ناهمراهی و ناهمسازی خواند .