ايران و هلال شيعى: افسانهها و واقعيتها
مقدمه:
در سال 2004، ملك عبدالله پادشاه اردن درباره ظهور يك هلال شيعی ايدئولوژيك از بيروت تا خليجفارس هشدار داد که از آن زمان به بعد، بحث مقاصد ايران براى ايجاد يك هلال شيعى يك موضوع مهم براى میزگردها و کنفرانس های بـرگزار شده در مـوضـوعات مـنطقهاى بـوده است. سـه فرض درباره قصد و نقش ايران در این زمینه وجود دارد. اول، تصور تشکیل يك هلال شيعی در ذهن نخبگان سنی عرب، بعنوان تلاش ايران براى ١) بسیج توده ها در موضوعات منطقهاي[1] ٢) ايجاد يك كمربند ايدئولوژيك و عقيدتی از جناحهای سياسى از دولتهاى هوادار شيعه در عراق، سوريه، ايران و منطقه خليج فارس[2] و ٣) گسترش نقش و قدرت منطقهاى ايران.[3] اما از نظر نویسنده اين فرضیات غير واقعى و ناكافى هستند و هيچ كدام با اهداف واقعى و راهبردهاي سیاسی-امنیتی ایران در منطقه قابل تطبيق نيستد.
آيا ايران براى درگیر كردن تودههاى عرب شيعه تلاش ميكند؟ آيا ايران براى گسترش نفوذ منطقهاياش از طريق ساخت يك هلال شيعى ايدئولوژيك كوشش مينمايد؟ اهداف ايران از ايجاد روابط دوستانه با جناحهاى شيعه در منطقه چيست؟ هدف اين مقاله پاسخگویی به اين پرسش ها و تجزيه و تحليل رابطه ایران با پیدایش یک هلال شیعی با یک نگرش داخلی و از زاویه منافع و امنیت ملی ایران است.
با تحولات سياسى-امنیتی بعد از بحران ٢٠٠٣ عراق، شكی بر وجود نوعی تنش و رقابت در حال رشد بين شيعيان و سنيها در منطقه وجود ندارد. اما بحث اصلی نویسنده اين است كه اين رقابت يك مسئله داخلى جهان عرب است تا يك رقابت ايدئولوژيك بين ايرانيها و عربها باشد. براى بررسى اين فرضیه، اول اين بحث را مطرح ميكنم كه با توجه به پويايي روند های سياسى در ايران و وجود تمايزات تاريخى، اجتماعى و فرهنگى بين تودههاى فارسى و عربى، تحقق يك هلال شيعى ایدئولوژيک اگر غير ممكن نباشد خيلي سخت است. سپس اين بحث را مطرح ميكنم كه تلاش ايران براى ايجاد يك ائتلاف دولتهاى دوست شيعه بیشتر براساس يك منطق استراتژيك و عملى است تا يك راهبرد ايدئولوژيک. سياستهاى منطقهاى ايران هميشه تحت تأثير حقايق جغرافيای سیاسی در درجه اول و ايدئولوژي در درجه دوم بوده است. و در آخر اين بحث را مطرح می کنم كه حضور ايران در منطقه نتیجه سیاست ايران براى تقویت اتحاد با دولتها و ملت های دوست شيعه در پاسخ به تهديدهاى ناشی از حضور نيروهاى آمريكا و سیاستهای آمریکا برای به حداقل رساندن نقش سیاسی-امنیتی ایران در منطقه است. بنابراين این حضور بیشتر جنبه دفاعى دارد تا جنبه توسعه طلبی. طرح اینگونه مباحث براى سياستگذران خارجى حائز اهمیت زیادی است تا ريشههاى درگير شدن ايران با موضوعات مربوط به شيعیان در منطقه را درك كنند. از بزرگ نمايى در مورد پيدایش يك هلال شيعى- ايدئولوژيكى بايد اجتناب شود. چون این موضوع رقابتهاي جديد و غير ضرورى بین ایران و جهان عرب به همراه خواهد داشت و منجر بر بياعتمادى بيشتر و تقویت استنباطات تهديدآميز در منطقه ای پيچيده مثل خاورمیانه خواهد شد.
چرا هلال شيعى يك تهديد است؟
دو گروه از نخبگان سياسى و روشنفكر، ظهور تهديد از جانب هلال شيعى منطقهاى را برجسته ميكنند: 1- نخبگان سنى عرب 2- مخالفان رشد نقش منطقهاى ايران در غرب، به خصوص در آمريكا. بحث مربوط به نخبگان سنى در جهان عرب داراى سه بعد است : نخست، قدرت تحليل رفته این نخبگان حکومتی در جهان عرب. دوم، نگرانی آنها از رشد تقاضاهاى سياسى جمعيت شيعه در جهان عرب. و سوم، افزایش روز افزون نقش ايران در امور جهان عرب.
نخست، از نگاه نخبگان سنى عرب، تقويت و احياى نقش شيعيان در عراق توازن سیاسی- امنیتی موجود در جهان عرب را به هم زده است و این وضعيت متعاقباً جریانات را به سمتی هدایت خواهد کرد که در نهایت جايگاه سياسى نخبگـان سنی در تقـسيم بندى قدرت در منطقه را از توازن خارج خواهد کرد. اگر چه اكثريت شيعيان يك نيروى محرکه براى جنبشهاى اجتماعى- سياسى و اصلاحات در عراق و بحرين بودهاند، تنها اخيراً گروههای شيعی زمينههاى لازم برای بیان و حضور در سرنوشت سياسى خود را يافتهاند. افزايش قدرت شيعيان در يك كشور عربى، یعنی عراق، براى اولين بار نخبگان سنى در جهان عرب را نه تنها درباره تقاضاهاى جمعيت شيعى خود (چه اكثريت و چه اقليت) جهت کسب حـقوق اجـتماعى ـ سـياسى بـيشتر، بـلكه در باره روندى كه نهايتاً می تواند به حذف نخبگان فعلى از قدرت در نواحى باصطلاح هلال شيعى بيانجامد، نگران کرده است.
ثانياً، از دیدگاه این نخبگان چون موضوع احیاي قدرت و نقش شیعیان مربوط به بسیج توده هاى شيعه است، لذا مسئله هلال شیعی یک موضوع ايدئولوژيك است. بعنوان يك نيروى مهم، احساسات ارزشی موجود در خیابان های جهان عرب به خصوص تقاضاهاى رو به افزايش اجتماعى، سياسى، اقتصادى توده هاى شيعى، همواره موضوعي مهم براي نخبگان دولتى سنى در عربستان سعودى، مصر، اردن، كويت، بحرين و لبنان بوده است. در طول تاريخ معاصر منطقه، جنبشهاى شيعى يك قوه محركه حتی براى جمعيتهاى سنى در طرح تقاضاهاى مربوط به انجام اصلاحات سياسى بيشتر و مسائل حقوق بشر در منطقه بوده است. به عنوان مثال، از اوايل دهه 1990 اصلاحات سياسى رو به رشد در زمینه حقوق زنان در بحرين و كويت كل منطقه خليج فارس را متأثر كرده است. بنابراين هرگونه تلاش براى بسيج سياسى تودههاى عرب (چه شيعه و چه سنى) و تأثيرات متعاقب آن، موضوعی نگران کننده براى نخبگان سنى بوده است. به خصوص زمانى كه این موضوع با تلاشهاى ايران براى بدست آوردن نقش بیشتر در منطقه مرتبط باشد. همانگونه كه حسنى مبارك در چند سال گذشته گفت: "شيعيان منطقه بيشتر به ايران وفادار هستند تا كشورهاى خودشان"،[4] كه ثابت ميكند كه چقدر نخبگان عرب نگران تأثير یک ایران شيعى بر مردم عادى كشورهای خود هستند. محبوبيت حسن نصرالله، دبیر کل حزبالله لبنان، و آقای احمدينژاد دو رهبر شیعه، در خيابانهاى عربى يك نگرانى جدی براى نخبگان سنى عرب هست.[5]
بالأخره و شايد بيشترين نگرانى در نزد نخبگان سنی عرب اين است كه قوه محركه اين احيا و تقويت، خود ايران است. تاکید بر وجود تهدید ایران در منطقه و جهان همواره در نزد نخبگان سنی عرب وجود داسته است. این امر یا به عنوان توجیهی براى برخى از سياستهاى رژيمهاى عربى، مانند پذيرفتن نيروهاى خارجى در منطقه،[6] یا به عنوان يك ترس تاكتيكى برای تقويت سياستهاى حمایتی مالی و سیاسی واشنگتن براى رژيمهايشان، [7]و یا به عنوان موضوع تأمين همبستگى بين نخبگان این کشورها بوده است. به عنوان مثال، صدام حسين با ناميدن خود بعنوان قهرمان جهان عرب و نگهبان دروازه شرقى جهان عرب، جنگ تحمیلی را با اين ادعا كه مانع از نفوذ ايران شيعی گشته است توجيه كرد. متعاقباً، او حمايت های همه جانبه مالى و سياسى نخبگان سنى عرب را بدست آورد.
به عنوان يكى از غير ضروريترين جنگها در تاريخ خاورميانه، یکی از علل اصلی شروع و تداوم جنگ ايران و عراق بزرگنمايي غيرواقعي از تصورات تهديد سنتى ايران در جهان عرب سنى بود. همانطور كه سعودالفيصل وزیر خارجه عربستان سعودى ميگويد، "همه كشورهاى عربى به عراق كمك كردند تا توسط ايران اشغال نشود (در جنگ ايران و عراق)، اما حالا ما كل كشور عراق را آن هم بدون هيچ دليلى تحويل ايران ميدهيم."[8] (منظور افزایش نقش و قدرت ایران در عراق پس از صدام است). عليرغم اینکه اعراب محافظه کار سنی پذیرفته اند كه حمايت گذشته آنها از رژيم بعثى عراق يك سياست اشتباه و مخرب بوده تا بحال هيچ كس از رهبران سنى عرب معذرت خواهى رسمى از ايران بخاطر حمایت از رژیم بعثی صدام نداشته است. تلاش بعضی از روشنفکران جهان عرب در نمايش غیرواقعی از اهداف منطقهاى ايران همچون تلاش براى تأسيس يك "امپراطورى جديد صفويه" ريشه در اين نوع مقايسه از اهداف منطقهاى ايران در نزد نخبگان سنی عرب دارد.[9]
بطور سنتى، سياستهاى منطقهاى و بخصوص در حوزه خليج فارس هميشه در جهت حفظ نوعی توازن قدرت بين بازيگران اصلى منطقه بوده است. براى سالیان طولانی، عراق و ايران بنا به تعریف نظم سنتی مورد خواست غرب و اعراب منطقه قدرت يكديگر را متوازن ميكردند. این امر به اصطلاح به ساير كشورهاى منطقه اجازه می داد تا احساس امنيت بيشترى داشته باشند. با توجه به بحرانهاى فعلى در عراق، حاكمان محافظه کار سنی از اینکه ايران به صورت بارزى خلأ قدرت منطقهاى را پر می كند وحشت دارند. آنها معتقد هستند كه نيروهاى اصلى ايران براى گسترش نقش و نفوذ منطقه ای همین دوستان شيعی عرب، به خصوص در عراق هستند. در این زمینه، ولی نصر، صاجبنظر مسائل منطقه ای، تأكيد ميكند: " از نگاه جهان عرب، تصور اینکه تهران سياستهاى نفتى و امنيتى را ديكته كند، و نگران كنندهتر در مسائل جهان عرب از طریق جمعیت هاى شيعه محلى مداخله كند، حاكمان سنى در منطقه را مجبور می کند تا واشنگتن را براى مقابله با ايران تحت فشار قرار دهند."[10]
افزایش قدرت منطقهاى ایران
نظر غالب در آمريكا اين است كه ايران برنده جنگ 2003 عراق است.[11] بعضی از تحليلگران تندرو در آمریکا استدلال ميكنند كه تكامل نقش منطقهاى ايران در در تضاد با منافع آمريكا قرار می گیرد و بايد به هر نحو ممکن از آن جلوگیری شود.[12] اين بحث همچنين سه بعد دارد:
١) منافع ملى آمريكا
٢)امنيت اسرائيل
٣)مشروعيت متحدين سنتى عرب.
اولاً، نگرشهای تندرو در ايالات متحده گرايش به اين دارند كه هرگونه قدرت گرفتن ايران در منطقه در تضاد با امنيت و منافع ملى آمريكا است.[13] معرفى ايران به عنوان يك قدرت و يا ابر قدرت منطقه ای ابتدا در غرب به صورت اغراقآميزى براى نشان دادن جاه طلبيهاى فرصتطلبانه ايران و تلاش این کشور جهت پر كردن خلأ قدرت در شرايط پس از جنگ عراق بيان شد. از اين نگاه، از نيم قرن پيش، سياست آمريكا در خاورميانه و بخصوص در خليج فارس مبتنی بر حفظ يك توازن قدرت و جلوگیری از هرگونه تفوق و برترى منطقهاى بوسیله یک بازیگر بوده است. [14] اما تحت شرايط جديد منطقهاى و از طريق ايجاد يك هلال شيعى، ايران قادر به گسترش قدرت منطقهاى و به تبع به هم زدن توازن قوای سنتی خواهد بود. اگر اين امر محقق شود، ايران قادر به ديكته كردن شرايط و سیاستهای خود به جامعه بينالمللى و بخصوص به ايالات متحده در موضوعات حیاتى چون امنيت جهانى انرژى، قيمت نفت، و حتى در رابطه با سياست محکم هستهاى خود خواهد بود. [15]علاوه بر اين، افزایش حضور ایران در مسائل جهان عرب، همچون حمایت از حزبالله در جنگ تابستان 2006 با اسرائيل، به اصطلاح منبعى از تنش مداوم بوده است و بخودى خود يك خطر جدی براى امنيت جهانى و منطقهاى است.[16]
ثانياً، ايجاد چنين هلال شیعی ايدئولوژیک در منطقه ای شامل سوريه، لبنان و عراق، امنيت رژیم اسرائيل را به خطر خواهد انداخت. حفظ امنيت اسرائيل يكى از عمدهترين اصول سياست خاورميانهاى آمريكاست.[17] از آنجايى كه اسرائيل از يك جنگ ايدئولوژيكى با حزبالله آسیب های فراوانی دیده و در واقعه حمله به کاروان آزادی به غزه (٢٠١٠) مشروعیت خود را در سطح افکار عمومی جهانی از دست داده، این رژيم نگران تاثیرات پايدار جنگ عراق است و هميشه این نگرانی را دارد كه اين جنگ تاكنون به نفع ايران تمام شده است. بعضى كارشناسان حتى استدلال ميكنند كه لابى اسرائيل تلاش زیادی براى متقاعد كردن دولت بوش براى حضور طولانيتر در عراق داشته است، چرا كه هر خلأ قدرت احتمالى در طى دوران بعد از خروج، بطور اجتناب ناپذيرى توسط دستههاى سياسى شيعه و هوادار ايران که با اسرائيل دشمنی دارند پر خواهد شد.[18] این سیاست لابی اسرائیل اکنون در زمان دولت اوباما نیز تداوم یافته است.
ثالثاً، نقش و نفوذ ايدئولوژيكي رو به رشد ايران در منطقه، موقعيت نخبگان محافظهكار سنى را که به صورت سنتى در راستاي سياستهاى آمريكا در منطقه عمل کرده اند تضعيف خواهد كرد. پیش از این در چندين مرحله، اين نخبگان به نيروهاى آمريكايى در جنگهاى خليجفارس خوشامد گفته بودند. بويژه اكنون، با رشد عواطف ضد آمريكایی در بين تودههای عرب، جايگاه و مشروعیت اين نخبگان به شدت زير سئوال خواهد رفت چون آنها بودند که ابتداً با حضور آمريكا در منطقه موافق کردند.[19] اين موضوع همچنين يك بهانه عمده براى گروههاى تروریستی مثل القاعده بوده که بر اساس آن دولتهاى عربستان سعودى و اردن را در سالهاى اخير هدف حمله قرار دهند.[20]
ايران و هلال شيعى
براساس مطالب فوق، پرسش های اساسى كه باقى ميمانند عبارتند از: ١) آيا ايران براي ايجاد چنين هلال شيعى در سطح تودهها تلاش ميكند؟ ٢) آيا ايران براى گسترش قدرت منطقهاى خود از طريق تأسيس چنين كمربند ايدئولوژيك سعي ميكند؟ ٣) آيا دلايل راهبردي ديگرى پشت سياستهاى ايران وجود دارند؟
ائتلاف در سطح تودهها يا دولتها؟
موضوع پيدايش هلال شيعى در بين تودهها از دو جنبه قابل بحث است. نخست، پرسش این است كه آيا چنين اتحاد مذهبى ـ عقيدتی حقيقتاً در مناطق مذكور قابلیت عملی شکل گیری دارد؟ كارشناسان موضوعات خاورميانه تمايل به اين نظر دارند كه عامل هويت ملی و نه عامل مذهب يا ايدئولوژى نیروی اصلی اتحاد و همبستگی در منطقه است.[21] امروزه موضوعات خاورميانه غالباً بر تقاضاهاى جغرافيايى، سياسى و فرهنگى هويت هایی همچون فارسها، عربها، تركها، کردها و غیره قرار دارد و اينها به صورت زيربنايى و به دليل نزديكى سرزمينى، زبان مشترك و ريشههاى تاريخى به دنبال تحكيم خود بودهاند. بنابراين شیعه های عراقی، لبنانی و سوريهاى اول عرب هستند و بعد شيعه. علاوه بر اين، شيعههاى ايرانى قبل از هر چيز فارس هستند. به این دلیل بود که شيعههاى عراقى به صورت فعال همراه با رژيم بعثى عراق در جنگ تحمیلی شرکت کردند و مقابله با ايران را در آن زمان يك وظيفه ملى ميدانستند.[22]
حتى امروزه، عليرغم حمايت ايران، رهبری گروههای سیاسی شيعه عراق، از تند روترین تا معتدلترين جناحها بطور طبیعی ديدگاههاى مستقل خود را درباره نحوه اداره حکومت در عراق دارند. اگر چه يك حس وظیفه مذهبى و فرهنگى دو طرفه در سفر به کربلا و نجف و از اين طرف به مشهد و قم در نزد ایرانیان و عراقی ها وجود دارد كه براى هردو طرف بسيار محترم است، اما تصوير ديگرى نيز وجود دارد. براى مردم ایران با سوابق تاريخى و اجتماعى ـ فرهنگى معين، ايجاد يك ائتلاف بين ايرانيها يا نخبگانى با هر مليت عربى ديگر سخت است. البته این احساس تمايز فرهنگى و داشتن هويت بيهمتا در طرفهای عربى حتی شاید با شدت بیشتر وجود دارد. اين مسئله شاید بيشتر به دليل فقدان طولانى تعاملات در سطح مردم و همچنین وجود سياست گمراه كننده نخبگان سنی و محافظه کار حکومتی در جهان عرب و قدرتهاى بيرونى است كه امروزه نيز ايران را به عنوان يك تهديد اصلى منطقهاى برای ملتهای خود معرفی ميكنند.
دور نماى واقعى ايجاد ائتلاف ايدئولوژيك شيعى هنوز در جوامع عرب يا ايرانى نهادينه نشده است و بنابراين وزن كمى در تنظيم سياست خارجى ايران دارد. اگر چه ايدئولوژى يك بخش مهمي از ديدگاه جهانى جمهورى اسلامى ايران را شكل ميدهد، ولي حقايقى زیادی نيز وجود دارد كه نشان می دهند اقدامات ايران در منطقه بیشتر از ملاحظات واقعگريانه نشأت ميگيرند. نخبگان حاکم در ايران موضوع شيعه ـ سنى را بیشتر در حوزه گستردهتر در چارچوب جهان اسلام ميبينند. امام خمينى (ره) رهبر فقید انقلاب اسلامى، براى اجتناب از هرگونه تنشى "هفته وحدت" را در تقویم ايران قرار داد. در سالهای بعدی انقلاب نیز، مقامات جمهوری اسلامی اين خط فكرى را دنبال كردند. براى مثال، آيتالله هاشمى رفسنجانى در سفر خود (ژوين 2008) به عربستان سعودى، به ضرورت حفظ وحدت بين شيعيان و سنيها در منطقه اشاره كرد.[23]
موضوع نفوذ ايران شیعی در منطقه بيشتر بر حضور فعال و عملی ايران در مسائل جهان عرب متمركز است. سياست ايران در اين رابطه كاملاً مشخص بوده است. شبيه هر انقلاب مهم دیگر در دنیا كه در شروع تحت تأثير رفتارها و هیجانات انقلابى بودند و سپس به سمت عملگرايى و واقع بينى حركت کردند، ايران نيز به جز چند سال اول انقلاب در دهه 1980، هميشه يك سياست عمل گرایانه را در ارتباط با كشورهاى عرب همسايه دنبال كرده است. در اين زمينه البته نظرات ديگرى نيز در بين ايرانيان وجود دارند که معتقدند با توجه به اهداف منطقهاى و ملاحظات امنيتى متفاوت دو طرف، درگير شـدن زيـاد در سياستهاى جـهان اعـرب نه به نفع منافع ملى كشور است و نه، همانطور كه تاريخ نشان داده است، باعث قدردانى نخبگان سنى عرب می شود.[24] بنابراين، به دليل ناسازگارى قابلیت ايجاد چنين هلال شيعى در سطح تودهها با ساختار قدرت و سياست در ايران، نگاه تحليگران در ايران بندرت به این سمت حركت ميكند. بنابراين حتی بحث در زمینه امکان شکل گیری چنین هلال شیعی اساسا ویژگی و ماهیت ایرانی ندارد.
ثانیاً، از پايان جنگ ايران و عراق و به ويژه از اوايل دهه 1990، جمهورى اسلامی يك تصميم راهبردي مبنی بر برقراری نوعی روابط متوازن با همسايههاى عرب خود به منظور تامین منافع ملى ايران خود گرفته است.[25] اگر چه ايران اقداماتى در جهت "اعتمادسازى" و "تشنج زدايى" اتخاذ كرد، اما تحولات سياسى در منطقه، يعنى اولين جنگ خليج فارس در 1990 و متعاقباً حضور نیروهای نظامی خارجي در منطقه، هرگز به ايران اجازه توسعه يا اقدام كامل در تداوم اين سياستها را نداد. با این حال، شواهدي وجود دارد كه نشان ميدهد جمهوری اسلامی ايران اعتقاد دارد كه اعتمادسازى و پيشرفت روابط در سطح منطقهاى مستلزم ايجاد روابط صميمى با حکومت هاى عربى است.[26] اين موضوع از اين جهت مهم است كه بدانیم این نخبگان در جهان عرب هستند که روابط و سياستهاى خارجى كشورهايشان را شكل ميدهند. اولين اقدام ايران در ايجاد روابط نزديك با تودهها با فاصله اندكى از انقلاب اسلامى 1979 در اوائل دهه 1980 ناموفق بود و تنشهايي را به خصوص با عربستان سعودى به همراه داشت. اما ایران با توجه به ويژگيهاى اقتصادى ـ سياسى، اجتماعى، فرهنگى و جغرافيايى خود، كم و بيش تلاش براى برقرارى روابط خوب با جهان عرب را دنبال كرد.[27] جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ يك "سياست خارجى حل المسائلی" و به منظور برقرارى روابط خوب و نزديك با بازيگران اصلى منطقه، يعنى عربستان سعودى و مصر، سعی در تقویت وضعيت منطقهاى و همچنین ادغام امنيتى- سياسي در منطقه داشته است. واقعیات امنيتى و جغرافيايى منطقه، ايران را مجبور به ادامه اين سياست در آينده هم خواهد كرد.
ايدئولوژيك يا عملگرا؟
آيا نيروى ايدئولوژيكى شيعه، انگيزه و محرك اصلى براى پيدايش يك ائتلاف شيعى در منطقه بوده است؟ ايجاد چنين ائتلافی بر پايه جهتگيري ايدئولوژيك غير واقعى است، چون اساسا اين موضوع با ماهيت جغرافيايى و نيازهاى جارى حکومت هایی که قرار است در چنين ائتلافی باشند ناسازگار است. همانگونه كه در روابط سوريه و ايران منعكس است، كارشناسان تمایل به پذیرش اين موضوع دارند كه چنين اتحادى بيشتر مبتنی بر درك متقابل دو طرف از وجود "تهديد راهبردي مشترك" از سوی آمريكا و اسرائيل دارد، تا اینکه مربوط به ريشههاى شيعی نخبگان حاكم در این کشورها باشد.[28] اگر چه وجود فرهنگ شيعى بطور مؤثر در نزديكى دو دولت تاثیر نداشته، اما دشمني متحد نخبگان حاکم و سكولار دولت های سنى عرب، به هر حال پيوندهاى مذهبى ایران و سوریه را تقويت كرده است. در حقيقت، اتكا بر يكديگر براى دفع تهديدات در لحظات بحرانى براى هر دو طرف موضوع جدى بوده است، به ويژه در منطقهاى كه جایگاه ایران و سوریه بنوعی خاص بوده و احساس تنهايى و محاصره توسط دشمنان را دارند. علاوه براين ايران حمايت حياتى سوريه را كه در زمان جنگ با عراق فراموش نخواهد كرد. سوريه همچنين ايران را به عنوان يك منبع حمايت سياسى و پشتيباني و يك دوست زمانهاى بحرانی در نظر می گیرد.
اما ايدئولوژى، در موضوع بحران عراق، نيرويي براى همگرايي سياستهاى دو طرف در سیاستگذاریهای عملی نبوده است. به عبارت دیگر سوريه و ايران جناحهاى سیاسی سنى و شيعه رقيب را به ترتيب حمايت ميكنند. عامل ايدئولوژيك هرگز براى ايجاد يك هلال شيعى در اين موضوع عمل نكرده است. در روابط ايران و حزبالله که یک استثنا ب حساب می آید علاوه بر عامل ايدئولوژى، «نیاز متقابل استراتژیک» براى مقابله با تهديدهاى امنيتى- نظامى دشمنان مشابه و به عنوان ابزارى براى متعادل کردن روابط با رقباى منطقهاى و جهانى دو طرف را در کنار هم قرار می دهد. البته اهرم ايدئولوژيك، به عنوان یک محرك در پيوند مردم به يكديگر و در پيروزى قلبها و فكرها، همچنين در بدست آوردن حمايت سياسى دوجانبه عمل ميكند.
در روابط ايران و عراق، به دليل پيوند طولانى تاريخى، فرهنگى و مذهبى، طبیعی است که ايران دولتهای عراقی با محوریت شيعیان را حمايت خواهد كرد. اما منافع حیاتی ایران در اینجا جلوگیری از پيدايش يك حكومت ضد ايرانى در بغداد است (چه شيعه و چه سنى)، نه اینکه از يك حكومت شيعه صرفاً بخاطر ماهیت شیعی آن حمايت كند. برای ایران مسئله فراتر از مسائل داخلی عراق به مسائل منطقه ای هم مربوط می شود که عراق دوباره به شکل رقیب منطقه ای و با حمایت سایر اعراب محافظه کار به صورت محور ائتلاف های ضد ایرانی منطقه ای عمل کند. این مسئله در تشکیل یک دولت ائتلافی بعد از انتخابات پارلمانی مارس 2010 کاملا مشهود بوده است. به عنوان مثال، طبیعی است که ایران از حکومتی با محوریت حزب اياد علاوى با روحیات سکولار و ضد ایرانی حمایت نکند. اين ميزان حساست به دو دليل است. نخست، وجود جنگ تحمیلی و درك تهديد تاريخى از سوی عراق كه در بين دولتمداران ايران قوی است . در اين ارتباط، باید به دقت مراقبت روند انتقال ساختار سیاسی و قدرت در عراق جدید بود چرا كه شرایط بالقوه در این کشور، ظرفيت تبديل شدن به نوعى از افراطيگرى سیاسی و تهديد جديد نسبت به ايران را دارد. حمايت ايران از دولت شيعى المالکی از اين حس ناشى ميشود كه چنين حكومتى هرگز در ذات خود نميتواند نسبت به ايران غير دوستانه عمل کند یا وارد ائتلاف¬هایی بر خلاف منافع و امنیت ملی ایران شود. اگر غير از اين باشد، مطمئنا سياست ايران نسبت به این حکومت كاملاً تغيير خواهد كرد.
به علاوه، يك حكومت شيعى در عراق به دلیل محاصره بودن در میان کشورهای سنى، عدم وجود حمایت سیاسی از ناحیه حکومت¬های همسايه و همچنين براى ايجاد توازن بین روابط منطقهاى و سياستهاى داخلي خود، بطور اجتناب ناپذيرى به دنبال حمايت سياسى ايران خواهد بود. بنابراين، ايدئولوژى فقط يك عامل از بين بسيارى از عوامل استراتژيك است كه ايران و حكومت شيعى عراق را بسوی ائتلاف پیش می برد. در اين راستا، مثلا ايران از حكومت حامد کرزای در افغانستان ، عليرغم سنى بودن اين دولت یا حمايت قوى آمريكا از آن، استقبال ميكند. چون حكومت از این نوع با پیوند های فرهنگى ـ تاریخى قوى، اصولا در ماهيت و سیاست گذاری نميتواند نسبت به ايران غيردوستانه رفتار كند.
در دو سه قرن اخير، حضور غير دوستانه قدرتها و رژيمهاى خارجى (روسيه، امپراطورى عثمانى، و انگلستان) در منطقه برای ایران پر هزينه و منبعى تداوم تنشها، جنگ و بى ثباتى در سرتاسر مرزهاى ملى ايران بوده است. بعثي ها و طالبان فقط دو مثال قابل توجه در سالهای اخير هستند. به همین دلیل وجود نوعی احساس نا امنى از جانب همسايههاى بى ثبات، امروزه بخشى از فرهنگ سياسى ايران است. از یک نگاه راهبردى، بنابراين قابل درك است كه نخبگان سیاسی-امنیتی ايرانى بايستى نسبت به گرایش های سیاسی نخبگان حاکم در همسایگی، نوع دستهبنديها و ائتلاف های منطقه ای آنها حساس باشند. اين سياست پیشگیرانه مانع از بروز دشمنيها و بى ثباتيهاى مشابه در آينده می شود. همانند آنچه که توسط حکومت های همسایه با سیاست های ضد ايرانى به ایران تحمیل شد و یا كسانى كه اجازه استفاده از خاكشان را به نيروهاى خارجى برای تهديد نظامى دادند.[29]
گسترش نقش منطقهاى يا مقابله با تهديدات امنيتى؟
مهمترین بخش جنجالی بحث در مورد هلال شيعى بر فرض سياست توسعه طلبانه ايران براى بهره برداری فرصت طلبانه از موقعيت جديد ايجاد شده بعد از حمله آمریکا به عراق به منظور تقويت نقش منطقهاى خود متمركز است. اما به اعتقاد نویسنده حضور فعال جمهوری اسلامی ايران در سياستهاى منطقهاى بيشتر دفاعى و با هدف مقابله با تهديدات امنيتى است. همانطور كه در ابتداء بحث شد، حضور ايران بعنوان یک بازیگر و قدرت منطقهاى با نقش مخرب اولین بار توسط تحليگران غربى مطرح شد و بعد مورد استقبال نخبگان سنى محافطه کار عرب در منطقه قرار گرفت. اين تصوير، ايران را بعنوان تهديد ايدئولوژيك جديد براى منطقه نمايش می دهد. به عنوان مثال سفر اخیر آقای احمدی نژاد به لبنان (مهر ماه 1389) مجدداً در این چارچوب مورد توجه قرار گرفت.
اين نوع نگاه به نقش و اهداف منطقه ای ایران با هدف ایجاد محدوديتهايى در دو سطح منطقهاى و جهانى صورت می پذیرد. باید توجه داشت که ايران يك قدرت سياسى و نظامى منطقهاى و يك كشور در حال توسعه از جهت رشد و پيشرفت اقتصادى است. ايران در حال حاضر در پی يك موقعيت متوازنتر و واقعيتر متناسب با شأن و جایگاه قدرت خود در منطقه و همچنين برای ایجاد توازن در روابط با جامعه بينالمللي تلاش ميكند. پر رنگ کردن تلاش ايران براى كسب سلاحهاى هستهاى، قدرت نظامى پيشرفته و قابليتهای موشكى در راستای حفظ فرض "افزايش قدرت ايران" و خطرات آن برای امنیت منطقه ای و جهانی با هدف تاکید بر نقش مخرب ايران در منطقه صورت می گیرد.[30] در مقابل اين استدلال غلط غربی باید توجه داشت كه منابع قدرت ايران بيشتر بر پايه موقعيت ژئوپليتكى، وسعت و منابع انرژى، جمعيت ماهر و طبقه متوسط بزرگ، و ظرفيتهاى بالای اقتصادى آن است تا توان نظامى كه فقط يكى از منابع قدرت منطقه ای ایران است. در این چارچوب، فعال شدن پايههاي قدرت بالقوه ايران نیازمند تعامل مثبت در منطقه ، هم براى حفظ امنیت در محیط فوری امنيتى و هم برای ايجاد فرصتهاى اقتصادى براى پيشرفت اقتصادى کشور است.
سياستهاى منطقهاى ايران همواره تحت تأثير دو عنصر مهم واقعيتهاى جغرافيايى سياسى و ايدئولوژى بوده است. اين عناصر به صورت مستمر، جهت سياست خارجى ايران را به ترتیب به صورت عملگرايانه و ايدئولوژیك در منطقه هدايت كرده است. همانطور كه روح الله رمضانی صاحبنظر مسائل سياست خارجى ايران استدلال ميكند، در طول تاريخ ، اين دو عامل همواره مبارزه سختى را براى توازن يكديگر داشته اند.[31] اگر چه شكى وجود ندارد كه اين عوامل در اساس با هم متفاوت هستند و هر دو با درجهاي در سياست خارجى ايران استوار باقى مي مانند، ولي باید توجه داشت که در نهایت این عامل جغرافياى سياسى و نقش استراتژیک ایران است که روابط این کشور با ساير دولتهاى منطقه را تنظيم می کند.
از قرن گذشته، برجستهترين وظیفه نخبگان سياسى ايران مقابله با تهديدات امنيتى و ارتقاى گامهاى جدی در توسعه و پیشرفت اقتصادى ایران بوده است. برنامه 20 ساله راهبردي ايران (سند چشم انداز) (2025-2005) بيان ميكند كه: "ايران كشوری توسعه يافته با رتبه اول در منطقه از نقطه نظر اقتصادى، علمى و فناوري خواهد بود." [32] امروزه، نظر مشترک بين نخبگان ايرانى تحقق اين طرح ملی است كه البته نيازمند يك محيط صلحآميز و با ثبات از يك طرف، و ايجاد فرصتهاى اقتصادى در منطقه از طرف ديگر است. هيچ منطقى به قوت اين نميتواند توجيه كننده حضور فعال ايران در مسائل منطقه باشد.
از نقطه نظر راهبردي، فعاليتهاى فرهنگى ـ سياسى، ذات قدرت، و جغرافياى سياسى حساس ايران چنين است كه این کشور را مجبور به حضور فعال در منطقه مي کند. جغرافياى سياسى ايران فرصتها و چالشهايى را فراهم ميآورد. با توجه به موقعيتهاى سياسي و وجود بى ثباتی در طول مرزهاى ايران به ويژه در منطقه خليج فارس ، عراق و افغانستان، ايران بايد در سياستهاى منطقهاى خود عمل گرا و واقع بين باشد. نظر به ماهيت تهديدهايى كه ناشى از شرايط منطقهاى است از جمله گسترش جنگهاى داخلى، نزاعهاى نژادى، مذهبى، جابجایی جمعیت ها، خلأ قدرت، موضوعات آوارگان، فعالیت های تروریستی القاعده و قاچاق مواد مخدر و آدم ربایی، ايران بايد روابط خوب با دولتهاى همسايه را جهت تضمين ثبات منطقه توسعه دهد.
به منظور حفظ منافع ملى خود، هر دولت ايرانى به طور اجتناب ناپذيرى در مقابل حضور قدرتهای خارجى در همسايگى خود یا قدرت اشغالگر خواهد ايستاد. چون هر دوى اينها منبعى براى تداوم تنش و مانعى براى رشد اقتصادى ايران خواهند بود. در اين چارچوب، حضور پر رنگ آمريكا در عراق از سال 2003، همچنين تلاش حكومت بوش براى ايجاد پايگاههاى نظامى در عراق، بهانههاى بيشتری براى گروههاى خشونتطلب چون القاعده، افراطيهاى سنى، و بعثيها فراهم کرد تا تنش سياسى، خشونت قبيلهاى و جنگهاى داخلی كه بى ثباتى در عراق را تداوم بخشد. همه اینها قابلیت سرایت تنش و بی ثباتی به ايران و كل منطقه را دارند. سياستهای دولت بوش در عراق همچنين براى جلوگیری از فعاليتهاى اقتصادى و تجاری ايران در عراق عمل کرد. به عنوان مثال، دستگيرى دیپلماتهای ایرانی توسط آمريكا در ناحيه كردستان عراق در سال 2007، فعاليتهاى تجارى را در سطح استانى بين ايران و حكومت اقليم كردستان برای مدتى قطع كرد. هر چند خروج بخشی از نیروهای نظامی آمریکا در تابستان امسال (آگوست 2010) و برنامه ریزی دولت اوباما برای خروج کامل نیروهای آمریکایی تا آگوست 2010 تا حدودی می تواند نگرانی های امنیت ملی و موانع توسعه روابط اقتصادی ایران و عراق را رفع کند اما موضوع تداوم نفوذ سیاسی-امنیتی آمریکا در عراق همچنان یک موضوع امنیت ملی برای ایران باقی خواهد ماند.
با اين منطق راهبردی، و به منظور مقابله مؤثر با تهديداتی كه ميتوانند با گسترش بى ثباتى در منطقه همراه باشد و به منظور حفظ امنيت و منافع ملى خود، ايران خواهان خروج نيروهاى خارجى از عراق و منطقه خليج فارس به صورت تدريجى است. بر این اساس، نخبگان ايرانى استدلال ميكنند كه ایران بايد حضور موثر و مثبت در سياستهاى منطقه داشته باشد. براى مثال، از طريق حمايت از گروه هاي دوست شيعی در عراق كه امروزه نسبت به ايران نگاه دوستانهترى دارند، ايران تلاش كرده تا عراق را متقاعد كند تا به عنوان شريك راهبردي ایران در منطقه عمل كند. از اين نقطه نظر، ايجاد توافق نامههاي دو جانبه امنيتى ـ سياسى، فرهنگى، و اقتصادى با عراق ميتواند منطقه را به سمت ثبات بيشتر و همكاريهاى دو طرفه هدايت كند.[33] البته همچنان موضوع اصلی در سياست خارجى ايران اين است كه تا چه اندازه ايران بايد در سياستهاى منطقهاى درگير شود. بعضى تحليل گران معتقدند كه درگيري بیش اندازه ايران در سياستهاى منطقهاى براى موقعيت جغرافيايى و سياسى آسيبپذير ايران هزينه بر است و بايد از آن اجتناب شود.[34]
از سوی دیگر، ظرفيت بالقوه بالای اقتصادي ايران ميتواند بهترين تأمينكننده تقاضاى بازار منطقهاي، و ايجاد كننده فرصتهاى اقتصادى براى شركتهاى تجارى و صنايع جوان ايرانى باشد. واقع شدن در راههاى اصلى جهانى انرژى، مصرف، توليد و انتقالات، سبب شده كه ايران براى اتصال ظرفيتهاى اقتصادى خود به اقتصاد منطقه و جهان تلاش نمايد. حمل و نقل منابع انرژى، جغرافياى سياسى لولههاى نفتى و انتقال ساير منابع انرژى، پاسخگويى به نيازهاى اقتصادى بازارهاى منطقهاى، در افغانستان، عراق، سوريه و خليج فارس، همگى منطق حضور فعال ایران در مسائل منطقه ای و داشتن يك نقش بزرگتر منطقهاى، ايجاد روابط نزديك راهبردي سياسى با حكومتهاى همسايه را توجیه می کنند. از اين منظر، تلاشهای ايران جهت حفظ امنیت و منافع ملی از طریق حضور فعال در سیاست منطقه مبتني بر اين راهبرد منطقى است.
نتيجهگيرى
همانگونه که بحث شد موضوع پيدايش هلال شيعى داراى سه بعد است: 1- اقدامى جهت بسيج تودهها توسط ايران. 2- تلاش براى ساخت يك كمربند ايدئولوژیک از دولتهاى دوست شيعه توسط ايران و 3- تلاش براى گسترش قدرت منطقهاى ايران.
اما در این پژوهش نشان داده شد که به دليل تفاوتهای سياسى، اجتماعى و فرهنگى، ایجاد يك هلال شيعى بر مبنای تودههاى عرب و ايرانى نسبتاً سخت است. همچنین بحث شد که احیای ايدئولوژى شيعه در عراق پیامد طبيعى واقعيتهاى سياسى ـ اجتماعى به دنبال تحولات سياسى در عراق بعد از رژیم بعثی صدام است. بهعلاوه اين مسئله حاصل مبارزه جناحهاى شيعه براى ایجاد يك نظم سياسى جديد در ساختار قدرت عراق است، كه از اين طريق آنها اميدوار به تقويت موقعيت خود در این دوره انتقال قدرت هستند. بنابراين مسئله نقش شیعیان در سياستهاى منطقهاى در آينده نیز حتی با شدت بیشتری وجود خواهد داشت. متعاقباً با فرض پیوند عمیق فرهنگى ـ سياسى، ايران بطور طبيعى وزن و نفوذ اقتصادى- سياسى بيشتری ميان شيعههاى عراقى خواهد داشت.
رقابت کنونی شيعه ـ سنى در منطقه ماهیتاً نزاع تقسيم قدرت در ميان جهان عرب است، تا اینکه يك رقابت ايدئولوژيك ايرانى ـ عربى باشد. حضور ايران در منطقه بيشتر عملگرایانه با هدف تامین امنیت و منافع ملی است تا ايدئولوژيك. سياستهاى منطقهاى ايران همواره متأثر از دو عنصر عمده يعنى واقعیت جغرافياى سياسى و ايدئولوژي بوده است. البته این ملاحظات جغرافیای سیاسی است که جهت سياست خارجى و راهبرد منطقهاى ایران را ديكته ميكند. سیاست ایران در استفاده از ابزار ايدئولوژى بعنوان يك عامل مؤثر در اجرای سياست خارجى در منطقه با هدف افزایش قدرت ملی و دفع تهدیدات انیتی صورت می گیرد. بنابراین باید در چارجوب اهداف عمل گرایانه مورد ارزیابی قرار گیرد تا تا جهت صرف ايدئولوژیک.
سرانجام، اهداف ايران در نزدیکی با شیعیان منطقه بيشتر دفاعى و عملگرا است تا توسعهطلبانه. ايران براى تبديل به تنها قدرت منطقه از طريق تقويت جناحهاى شيعه دوست در منطقه تلاش نمیکند. اهداف ايران در ابتدا براى ساخت يك محيط امن در مرزهایش از يك طرف و ايجاد فرصتهاى اقتصادى براى مقاصد راهبردی پیشرفت و توسعه از طرف ديگر است. بعنوان يك دولت ملی قوی، ايران دارای منافع راهبردی در منطقه است. در حالى كه بحث اصلی در موضوع هلال شيعى متمرکز به طرح قدرت مخرب ايران در منطقه است، استدلال نویسنده در این پژوهش این بوده که طرح شکل گیری هلال شيعى ماهيتاً يك مفهوم غير ايرانى است كه با سياستها و ساختار قدرت منطقهاى هم سازگار نيست. بنابراين در مورد پيدايش يك هلال شيعى ايدئولوژيك خشونت گرا و مخرب نبايد مبالغه شود. چون این موضوع ظرفیت این را دارد که بر پیجیدگی ها و تنش های موجود در منطقه بیافزاید و این به ضرر همه دولتها و ملتهای منطقه خواهد بود.
پانوشت ها:
________________________________________
.[1] اشاره به سخنان حسنی مبارک است که در میان جامعه شیعی در جهان عرب و ایران باعث نگرانی شد. در این زمینه بنگرید به سایت خبری- تحلیلی بازتاب.
www.baztab.ir.1385.1.21.
[2] .Robin Wright and Peter Baker, “Iraq, Jordan See Threat to Election From Iran: Leaders Warn Against Forming Religious State,” The Washington Post, 8 December 2004.
[3]. سعود الفیصل نگرانی عربستان سعودی را درباره نقش فراینده ایران در عراق بعد از اشغال را به عنوان حرکتی در جهت عدم توازن ساختار سنتی قدرت در منطقه اعلام کرد. در این خصوص بنگرید به:
Edward Gnehem,” Iraq: A View from the Neighborhood,” 23 February. 2006 http://www.gwu.edu/elliott/news/transcript/shapiro5.html.
[4]. سایت بازتاب، 21 فروردین 1385.
[5]. در یک بررسی محبوبیت رهبر حزبالله سید حسن نصرالله به عنوان محبوبترین رهبر در جهان عرب، (٪26) افزایش یافته است. بنگرید به:
Shilbly Telhami, 2008 Annual Arab Public Opinion Poll, March 2008, Brookings Institute, http://www.brookings.edu/~/media/Files/events/2008; “Seeing Iran :rough an American Prism,” Brookings Institute, May 14, 2008.
[6].Stephan Zunes, “US Policy toward Political Islam,” Foreign Policy in Focus, 12 September 2001, available at: http://www.alternet.org/story/11479.
[7]. Fouad Ajami in Fouad Ajami, Vali R. Nasr, and Richard N. Haass, “The Emerging Shia Crescent Symposium: Implications for the Middle East and U.S. Policy,” (panel meeting, Council on Foreign Relations, New York, 5 June 2006), http://www.cfr.org/publication/10866/emerging_shia_crescent_symposium.html.
[8] برای تجزیه و تحلیل سخنان سعود الفصیل، بنگرید به:
Edward Gnehm,“Iraq: A View from the Neighborhood”(lecture, George Washington University, Washington, DC, 23 February 2006), http://www.gwu. edu/ ~elliott /news / transcripts/shapiro5.html.
[9].این شباهت به طور فزایندهای بوسیله مقامات آمریکایی و نخبگان عرب سنی بیان شده است. در این زمینه بنگرید به:
Robert Dreyfuss, “The Shia Fellas,” The American Prospect, 20 May 2007, http://www.prospect. org/cs/articles?article=the_shia_fellas.
[10]. Vali Nasr, “Behind the Rise of the Shiites,” Time.com, 19 December 2006 http://www.belfercenter.org.
[11]. See Zalmay Khalilzad’s recent remarks at Columbia University. See “Iran Should be thankful to U.S.”2 Febraury 2008, http :// www .panarmenian .net/news /eng/ ? nid=24729.
[12] .See Norman Podhoretz, “The Case for Bombing Iran,” June 2007; and “Stopping Iran: Why the Case for Military Action Still Stands,” February 2008, http :// www . commentarymagazine.com.
.[13]این مکتب فکری، خط رسمی نومحافظهکاران در دوره بوش بود. دیک چنی، معاون رئیس جمهور و جان بولتون، سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل متحد مهمترین شخصیتهای این خط فکری هستند. مؤسسه اقدام آمریکایی(AEI) و کمیته امور عمومی اسرائیل آمریکا(AIPAC) دو نهاد اصلی برای نشان دادن ایران در این مسیر است. بنگرید به:
Michael Rubin, “Iranian Strategy in Iraq” (lecture, University of Haifa, Israel, 13 March 2007, http://www.aei. org/publications/pubID.26500/pub_detail.asp.
[14] See, for instance, Henry A. Kissinger, “The Next Steps with Iran,” The Washington Post, 31 July 2006; Henry A. Kissinger, “A Nuclear Test for Diplomacy,” The Washington Post, 16 May 2006; Zbigniew Brzezinski , “BeenThere, Done That,” The Los Angeles Times, 23 April 2006; Zbigniew Brzezinski , “Do not Attack Iran,” The International Herald Tribune, 26 April 2006.
[15]. Nasr, “Rise of the Shiites.” Op. cit.
[16] .See Efraim Inbar , “How Israel Bungled the Second Lebanon War,” Middle East Quarterly 14, no. 3(Summer 2007); Ibrahim Nawar, “ Iran’s Expanding Influenc,” Al-Ahram Weekly Online, 22-28 November 2007, http // weekly. ahram.org. eg/2007/872/focus.htm.
[17]. John Mearsheimer and Stephen M. Walt, “The War over Israel’s Influence,” Foreign Policy, July–August 2006 .
.[18]در این زمینه بنگرید به:
John Mearsheimer and Stephen M. Walt, “The Israel Lobby and U.S. Foreign Policy (New York: Farrar, Straus and Giroux, 2007).
[19].Kayhan Barzegare, “The Middle East and the New Terrorism,” Journal on Science and World Affairs (Summer 2005): 115-117.
[20].See Abu-Massab Zarqawi’s statement in http: // www .Elaph.com/ Elaphweb / Politics /2005/7/77159. Html, “Excerpts: Al-Qaeda tape’ threatens attacks,” BBC News,6 April 2004, http://news.bbc.co.uk/2/hi/middle_east/3605593.stm.
[21] .Mahmood Sariolghalam, “The Shia Revival: A Threat or An Opportunity,” Journal of International Affairs60, no. 2 (Spring/Summer 2007): 205; F. Gregory Gause in Ajami, Nasr, and Haass, “The Emerging Shia Crescent Symposium.”
[22]. Graham Fuller, The Center of the Universe, The Geopolitics of Iran, (New York: Westview Press, 1991).
[23]. اظهارات آیت الله هاشمی رفسنجانی در خصوص تلاش ایران برای برقراری اتحاد میان مسلمانان، خبرگزاری ایرنا، 18 خرداد 1387.
[24]. Ahmad Naghibzadeh و“Rectification of Iran’s Foreign Policy Shortcomings during Khatami’s Presidency,” Discourse: An Iranian Quarterly 3, No. 3 (Winter 2002): 85-100.
[25]. از اوایل دهه 1990 جهتگیری سیاست خارجی رسمی ایران با هدف نزدیکی به جهان عرب بهویژه در منطقه خلیجفارس بوده است بهطوری که این موضوع بوسیله مقامات بلند پایه ایرانی بیان شده است. این سیاست بر مبنای تنش زدایی و اعتمادسازی استوار بوده است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه بنگرید به:
Kayhan Barzegar, “Détente in Khatami’s Foreign Policy and its Impact on Improvement of Iran-Saudi Relations,” Discourse: An Iranian Quarterly, No. 2 (Fall 2000): 163-164.
[26]. Ibid.
[27] .See Rouhollah K. Ramazani, “Iran’s Foreign Policy 1941-1973: A Study of Foreign Policy in Modernizing Nations,” (Charlottesville: University Press of Virginia, 1975).
[28]. Esther Pan, “Syria, Iran, and the Middle East Conflict,” CFR.org, 18 July 2006, http://www.cfr.org/publication/11122; Mona Yacoubian ,"Syria’s Alliance with Iran,” USIP.org, May 2007, http://www.usip.org/ pubs/usipeace_briefings/ 2007/ 0531_ Syria _iran.html.
[29] یک مثال تاریخی در این زمینه، مربوط به سیاستی است که شورویها بر اساس آن قلمرو آذربایجان را به منظور فشار علیه ایران از طریق استقرار جنبش سوسیالیستی گیلان مورد استفاده قرار دادند. مثال دیگر، اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در طول جنگ جهانی دوم است. همچنین می توان جنگ تحمیلی را به عنوان توطئه قدرتهای بزرگ حامی رژیم بعث عراق به منظور سرنگونی انقلاب اسلامی و نقش منطقهای ایران تلقی کرد. امروزه یک نگرانی اصلی ایران، استفاده آمریکا از پایگاههایش در عراق و افغانستان جهت حمله به ایران است.
[30]. See “Vice President’s Remarks to the Washington institute for Near East Policy,” speech, Lansdowne, VA, 21 October 2007, http://www.whitehouse.gov/news/ releases /2007/ 10/ 20071021.html.
[31] .Rouhollah K. Ramazani, “Ideology and Pragmatism in Iran’s Foreign Policy,” Middle East Journal, 58, No. 4 (Fall 2004): 550; see also David Menashri, “Iran’s Regional Policy: Between Radicalism and pragmatism,” Journal of International Affairs 60, No. 2 (Spring/Summer 2007).
[32] سند چشمانداز راهبردی بیست ساله ایران بوسیله مجمع تشخیص مصلحت تصویب شد. نسخه فارسی این سند در سایت مرکز پژوهشهای مجلس به نشانی زیر قابل دسترسی است.
http // law . majlis.ir.
[33]. تأکید بر تقویت همکاری سیاسی- امنیتی و اقتصادی دو جانبه همیشه توسط مقامات ایرانی اعلام شده است. به عنوان مثال، پیشنهادات 12 مادهای ریاست جمهور احمدی نژاد را در کنفرانس اخیر سران شورای همکاری خلیجفارس در قطر به نشانی:
http://www.payvand.com/news/07/dec/1029.html.
همچنین طرح 10 مادهای ارائه شده توسط حسن روحانی دبیر سابق شورای امنیت ملی را در این راستا می باشد. بنگرید به:
Kaveh L. Afrasiabi, ‘‘Iran Unveils a Persian Gulf Security Plan,’’ Asia Times, April 14, 2007, http://www.atimes.com/atimes/Middle_East/ID14Ak04.html.
[34]. Naghibzadeh,, “Iran’s Foreign Policy Shortcomings,”
برگرفته از فصلنامه علمي-ترويجي امنيت پژوهي- سال نهم-شماره 30- تابستان 1389
نویسنده
کیهان برزگر
کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی استاد تمام روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی میباشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هستهای ایران است.