اوباما :‌حركت به سوي ميانه سياست آمريكا

تغيير در دو سوي كاپيتول كه به دنبال انتخابات سال 2010 رقم خورد به ضرورت ملاحظات سياسي و معاملات قدرت منجر به تغيير در كيفيت روابط در دو سوي خيابان پنسلوانيا گشته است . بدست آودن بيش از 40 كرسي در مجلس بوسيله حزب جمهوريخواهان اقليتي با 179 كرسي را يكباره به يك اكثريت با قدرت مانور فراوان تبديل ساخته است . حال اهرم هاي قدرت نزد "بينر" سخنگوي مجلس نمايندگان است . به كنار رفتن پلوسي به اين معنا است كه تمامي برنامه هاي رئيس جمهور بايد مهر تائيد جمهوريخواهان را داشته باشد تا فرصت قرار گرفتن در تقويم مجلس را بيايد . كنترل جنوب كاپيتول ، جمهوريخواهان را محققاً‌ قادر به كنترل فرايند قانونگذاري نخواهد كرد چرا كه كنترل شمال كاپيتول يعني سنا در اختيار دموكرات ها است اما اين فرصت را براي آنان ايجاد مي كند كه اولويت دهي به موضوعات را در يد اختيار خود داشته باشد و به مسائل مورد علاقه خود ، جهت داشتن اكثريت در مجلس نمايندگان و اعتبار از طريق مطرح كردن و تصويب نمودن برسند . اما شرايط در جامعه به شدت متحول شده است . دموكرات ها درانتخابات سال 2006 تعداد 30 كرسي در مجلس نمايندگان بيشتر از جمهوري خواهان به دست آوردند . در انتخابات سال 2006 شاهد آن هستيم كه جمهوريخواهان اكثريت بدست آمده در سال 1994 را كه 52 كرسي بود را از دست دارند . در سال 2008 دموكرات ها 24 كرسي بيشتر در مجلس كسب نمودند و توانستند اكثريت مطلق را از آن خود كنند . در انتخابات سال 2010 جمهوريخواهان تمامي نتايح دو دوره را براي دموكرات ها محو و نابود كردند . در كنار اين مهم جمهوريخواهان توانستند اكثريت مطلق را كه دموكرات ها در سنا داشتند را نيز از بين ببرند . 

دموكرات ها بعد از انتخابات 2008 با يك "اكثريت قانونگذاري" يعني 60 سناتور كار را آغاز كردند . حال آنان فقط داراي 53 سناتور يعني از يك "اكثريت كاري " و به عبارت ديگر "اكثريت رويه اي " برخوردار هستند . اين بدان معناست كه هيچ لايحه اي كه دموكرات ها و رئيس جمهور خواهان آن است تصويب نخواهد شد مگر اينكه جمهوريخواهان به طور كلي با آن مخالفت كليدي نداشته باشند . با درنظر گرفتن اين واقعيات سياسي است كه كاخ سفيد بايد به سياستها ، خط مشي ها و عملكردهاي خود جهت و محتوا دهد  . در آمريكا آنچه به عنوان يك اصل قبول شده است اين مي باشد كه "انتخابات داراي نتايج و پي آمدها" هستند . اين نتايج رئيس جمهور را كاملاً متوجه ساخته است كه ائتلافي كه او را در سال 2008 به قدرت رساند از بين رفته است . با توجه به اينكه در كمتر از دو سال انتخابات رياست جمهوري نتايجش مشخص مي شود ،‌ نتايج انتخابات سال 2010 بيش از بيش مهم جلوه مي كند . در شرايط درگيري آمريكا در دو جنگ نامحبوب براي راي دهندگان و انفجار بحران مالي در سپتامبر 2008 دقيقاً يك ماه قبل از انتخابات و ناخرسندي فراوان نسبت به جورج دبليو بوش در بين محافظه كاران باراك اوباما با 9/52 درصد آرا پيروز شد . جورج دبليو بوش در سال 2004 با 53 درصد آرا پيروز شده بود . در كشوري كه تنها 20 درصد از راي دهندگان ليبرال و 35 درصد ميانه رو و 42 درصد محافظه كار هستند ، شرايط براي انتخابات مجدد چندان مطلوب به نظر نمي رسد اگر بيش از 60 كرسي در انتخابات پيش از انتخابات رياست جمهوري بوسيله حزب رئيس جمهور از دست برود . با درنظر گرفتن محيط عملياتي و با وقوف به اينكه ائتلاف سال 2008 كاملاً درهم فرو ريخته است .كاخ سفيد به تغيير اولويت ها و دگرگون كردن خط مشي ها پراخته است ، باراك اوباما به عنوان يكي از ليبرال ترين رو ساي جمهور نيم قرن اخير متوجه است كه پايگاه عقيدتي او بيش از آن كوچك است كه امكان پيروزي در انتخابات رياست جمهوري را داشته باشد و ضرورت آن است كه در هنگام انتخابات تمام تلاش را انجام دهد كه ميانه روها را در اردوگاه خود داشته باشد . در سال 2008 او توانست با بدست آوردن آراي 60 درصد از ميانه روها به قدرت برسد . در سال 2010 در حاليكه 56 درصد مستقل ها به جمهوريخواهان راي دادند تنها 38 درصد از آنان به دموكرات ها راي دادند و توجه به اين تغيير مهم يعني تفاوت در آراي بدست آمده در بين ميانه روها است كه كاخ سفيد را به سوي سوق داد كه از رم مانوئل بخواهد كه مقام رئيس دفتري كاخ سفيد را ترك كند و به جاي او ويليام ديلي را كه از خانواده مهم سياسي ديلي در شيكاگو است به عنوان رئيس دفتر كاخ سفيد منسوب كند . باراك اوباما با دنباله روي از سياستهايي كه براي بسياري از مردم آمريكا سمبل ليبراليسم فعال مي باشد از يك سو توانست اعتبار ليبرال بودن خود را مسلم كند و از سوي ديگر سبب شد كه محافظه كاران را تحريك به فعال شدن بنمايد . اين سبب مي شود كه او نياز شديد به ميانه رو ها براي پيروزي مجدد درانتخابات سال 2012 رياست جمهوري داشته باشد . انتخاب ويليام ديلي كه در دوران رياست جمهوري بيل كلينتون وزير بازرگاني بود براي ايجاد اين ذهنيت است كه برخلاف آنچه گفته مي شود او يك ليبرال نيست و در دايره مركزي سياستگذاي در آمريكا گام بر مي دارد .
 

دايره نزديك به باراك اوباما با انتخاب اين فرد ميانه رو كه از ظرفيت هاي سازماني و اجرايي برخوردار است و تجربه شركت در تيم روساي جمهور سابق را دارد درصد است كه جايگاه باراك اوباما را براي شركت در انتخابات ، به عنوان رئيس جمهور متعلق به مركز سياست در آمريكا تثبيت كند. البته اين انتخاب او باعث شده است كه فعالين ليبرال و ليبرال هاي حزب ، باراك اوباما را متهم به خيانت به اهداف ليبراليسم و ناديده انگاشتن قول ها و برنامه هاي مطرح شده بنمايد . اما آنچه روشن است اين واقعيت است كه در انتخابات سال 2012 ليبرالها گزينه اي جز باراك اوباما را نخواهد داشت و جدا از اينكه چه ميزان از او ناخرسند باشند ، محققاً به او راي خواهند داد . آنها مجبور هستند برروي باراك اوباما شرط بندي كنند . پس آنچه براي انتخاب شدن بسيار كليدي است اين است كه كاخ سفيد بتواند اكثريت راي ميانه روها را به دست آورد . به همين دليل است كه انتخاب ويليام ديلي به عنوان رئيس دفتر كاخ سفيد انجام مي شود .


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.