چالش آمریکا با اجماع هستهای در ایران
در حالی که «اعتمادسازی» مهمترین عامل در پیشبرد مذاکرات هستهای بین ایران و گروه 1+5 است، در آستانه دور جدیدی از مذاکرات در استانبول در هفته اول بهمن 1389، آمریکا صحبت از دور جدیدی از تحریمها علیه ایران میکند. اصرار بر تداوم سیاست «تحریم برای مذاکره» با هدف تضعیف «اجماع هستهای» و بالا بردن دست آمریکا در مذاکرات برای کسب بیشترین امتیاز صورت میگیرد. اما برخلاف تصور آمریکا، این سیاست نتیجه عکس خواهد داشت چون اساساً هرگونه تلاش برای تضعیف اجماع هستهای در سیاست داخلی ایران خود مانعی جدی برای ادامه مذاکرات خواهد بود.
اجماع هستهای در ایران عمدتاً بر محور تداوم «غنیسازی مستقل اورانیوم» در خاک ایران قرار دارد. حفظ غنیسازی مستقل به معنای دستیابی به «توانایی هستهای» (capability) است. این خود به معنای دسترسی به یک هدف استراتژیک است؛ پذیرش ایران به عنوان یک «کشور هستهای (Nuclear State) به وسیله قدرتهای بزرگ و به خصوص آمریکا.
مشکل اصلی آمریکا هم همین موضوع است. بر این مبنا، آمریکا از آغاز موضوع هستهای ایران در سال 2002 سرسختانه خواهان توقف غنیسازی اورانیوم در خاک ایران بدون هیچ پیششرطی بوده است. این مواضع سرسختانه البته با دیدگاه سایر کشورهای گروه 1+5، یعنی اتحادیه اروپا (انگلیس، فرانسه، آلمان)، و روسیه و چین متفاوت بوده است. این کشورها در طی زمان و با هدف خروج از بنبست هستهای و دستیابی به یک راه حل پایدار به تدریج غنیسازی در خاک ایران را میپذیرند. در مذاکرات ژنو-3 هم این حق بهطور ضمنی از سوی گروه 1+5 و به ناچار از سوی آمریکا، همانطور که هیلاری کلینتون درست پیش از مذاکرات در اوایل دسامبر 2010 گفت، به طور مشروط پذیرفته شده است.
در این شرایط صحبت از دور جدیدی از تحریمها علیه ایران قبل از مذاکرات استانبول، مطمئناً با هدف افزایش فشار به ایران، تضعیف اجماع هستهای ایران و بالا بردن دست آمریکا در مذاکرات و به حداکثر رساندن امتیاز آمریکا به خصوص در موضوع سوآپ ذخایر غنی شده اورانیوم ایران است.
سیاست آمریکا در تضعیف اجماع هستهای ایران سه جنبه دارد: نخست، تحریمهای سخت اقتصادی؛ این سیاست با هدف فشار اقتصادی به دولت آقای احمدینژاد و نشان دادن ناکارآمدی دولت در پیشبرد مسائل اقتصادی و روزمره مردم صورت میگیرد. بر این مبنا، فشارهای اقتصادی پتانسیل لازم برای ایجاد دو بلوک سیاسی موافق و مخالف در سطح نخبگان و مردم را دارد و امید این است که در نهایت دولت تحت فشارهای داخلی برای لغو تحریمها مجبور به تغییر سیاست هستهای خود شود.
دوم، فشارهای سیاسی و بینالمللی؛ این سیاست با هدف تقویت تصور انزوای بینالمللی ایران در داخل کشور صورت میگیرد. آمریکا روزانه فشارهای زیادی به متحدین خود و سایر کشورها وارد میکند تا از گسترش روابط با ایران دست بردارند. با این سیاست، آمریکا امید دارد جناحهای سیاسی در برابر هم قرار گیرند و در نهایت دولت آقای احمدینژاد تحت تأثیر فشارها برای گسترش روابط منطقهای و بینالمللی، سیاست هستهای خود را عوض کند.
سوم، تهدید نظامی: این سیاست با هدف جدی بودن تهدید نظامی آمریکا و اسرائیل صورت میگیرد و هدف آن نیز ایجاد نگرانی داخلی در نزد گروههای سیاسی مبنی بر بزرگ بودن تهدید امنیت ملی است. در اینجا نیز امید است جناحهای سیاسی منتقد، دولت آقای احمدینژاد را به بهانه حفظ امنیت ملی تحت فشار قرار دهند تا از سیاست سخت هستهای خود دست بردارد.
اما احتمال موفقیت سیاست آمریکا به شکل فوق که منجر به تغییر سیاست هستهای ایران شود، کم است. نخست؛ تحریمها برخلاف ادعای آمریکا که میگوید دولت ایران را هدف قرار میدهد، نه مردم؛ درنهایت به ملت ایران آسیب میرساند. این مسئله خود منجر به تقویت دولت احمدینژاد در مبارزه با تحریمها و مشروعیت بخشیدن به سیاست هستهای خود در داخل میشود. ضمن اینکه هیچ گروه سیاسی منتقد دولت هم نمیتواند دولت را تحت فشار بگذارد که به بهانه لغو تحریمها یک موضوع استراتژیک و ملی، یعنی غنیسازی مستقل اورانیوم برنامه هستهای ایران را متوقف کند.
دوم؛ در زمینه فشارهای سیاسی و بینالمللی با هدف تضعیف ایران از درون باید گفت که این مسئله هم منجر به یکدست شدن بیشتر دولت احمدینژاد در بحث هستهای میشود. مثال بارز آن جابهجایی جدید در وزارت خارجه و روی کار آمدن آقای دکتر صالحی است. به نظر میرسد این جابهجایی با هدف ایجاد «یکدستی سیاسی» در داخل برای پیشبرد سیاست هستهای ایران با قدرت بیشتر صورت گرفته است. ضمن اینکه به طرف غربی نیز نشان داده میشود که دولت احمدینژاد نقش کلیدی در مذاکرات هستهای دارد. یا در روزهای اخیر حتی بر تحرک سیاست خارجی ایران در منطقه افزوده شده مثلاً آقای صالحی به ترکیه و عراق سفر کرده و نمایندگان ویژه رئیسجمهور نیز فعالتر شدهاند.
سوم و نهایتاً در مورد تهدید نظامی، اگر منظور حمله همهجانبه نظامی است اکنون کاملاً آشکار است که آمریکا هم به لحاظ مخالفت افکار عمومی داخلی خود و هم شرایط جهانی و مخالفت متحدان خود و سایر کشورها در موقعیت آن قرار ندارد. در مورد حمله به تأسیسات اتمی ایران هم به استدلال خود غربیها این یک راه حل دائمی نیست و خطر خروج ایران از NPT و حرکت به سوی تسلیحاتی شدن را دارد. بنابراین کمتر کسی در ایران باور میکند که تهدید نظامی آمریکا در آینده نزدیک جدی باشد ضمن اینکه هر تهدید خارجی برعکس منجر به انسجام و وحدت ملی و به تبع آن تقویت اجماع هستهای ایران منجر میشود.
اکنون دیگر کاملاً مشخص شده که اجماع هستهای بر محور حفظ غنیسازی اورانیوم در خاک ایران قوی و برگشتناپذیر است و هیچ گروه سیاسی در ایران نمیخواهد و نمیتواند به بهانه لغو تحریمها خواهان توقف غنیسازی اورانیوم در ایران شود.
در این شرایط تنها راه حل باقیمانده حرکت به سوی یک بازی برد - برد مبنی بر رضایت نسبی طرفین است. این سیاست مورد تأیید ایران است و همانگونه که آقای احمدینژاد تأکید کرده، محور مذاکرات آتی در استانبول خواهد بود. براساس این سیاست، آمریکا غنیسازی در خاک ایران را به طور کامل میپذیرد (برد برای ایران) و ایران هم تضمینهای لازم برای جلوگیری از تسلیحاتیشدن برنامه هستهای خود به آمریکا و غرب میدهد (برد برای آمریکا)
اما پیششرط ورود به بازی برد - برد، اعتمادسازی بین ایران و آمریکاست. استراتژی «تحریم شدید برای مذاکره» بر بیاعتمادی ایران نسبت به اهداف آمریکا از ورود به مذاکرات میافزاید. اگر آمریکا واقعاً به دنبال پیشبرد مذاکرات است، باید بداند که تضعیف اجماع هستهای از طریق تحریمها، شکستی برای مذاکرات هستهای خواهد بود چون یک ایران دارای شکاف سیاسی در داخل، همانگونه که تجربه بعد از انتخابات ریاستجمهوری نشان داده، اساساً وارد هیچگونه مذاکره جدی با آمریکا نخواهد شد.
نویسنده
کیهان برزگر
کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی میباشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هستهای ایران است.