باراك اوباما و بر باد دادن سرمایه سیاسی
روسای جمهور آمریكا به لحاظ ساختار ویژه قدرت سیاسی كه مبتنی بر توازن و نظارت می باشد به شدت نیازمند ویژگیهای خاص برای اداره جامعه و پیش برد سیاست ها هستند. صرف حضور در كاخ سفید و در اختیار داشتن اهرمهای قوه مجریه به هیچ روی برای تحقق خواست ها كافی نیستند. به طور نسبی ماهیت قانون اساسی به گونه ای است كه رییس جمهور را تنها به صرف پیروزی در انتخابات و كسب مقام فاقد قدرتمندی می كند. رییس جمهور نیازمند پیروزی در انتخابات است چرا كه این شرط لازم برای به دست آوردن اهرمهای مورد نیاز برای پیش بردن نظرات و شكل دادن به سیاستها است. اما او برای اینكه بتواند در مدیریت جامعه و اعتبار دادن به نظرات و خواستهای خود موفق باشد نیازمند سرمایه سیاسی و نفوذ اجتماعی است. اوباما هنگامی كه در مقام سوگند به ریاست جمهوری در ژانویه سال 2009 قرار گرفت از رای مثبت 69درصد مردم آمریكا برخوردار بود. با وجود اینكه او فقط 53درصد آرای مردم را به دست آورده است، ارزیابی شهروندان از او و شخصیت سیاسی كه به صحنه آورده بود به شدت مثبت و سطح بالا بود.
این سبب شده بود كه اعتبار و نفوذ فزاینده برای او رقم بخورد و مخالفان سیاسی او به حاشیه رانده و منزوی گردند. او از آن میزان اعتبار برخوردار بود كه بتواند مشكلات عدیده جامعه را مورد بازبینی قرار دهد و تجویزی برای حل مشكلات ارائه دهد. همیشه معضلاتی در جامعه هستند كه حل آنها نیازمند موضوعی فراتر از حضور در كرسی قدرت و داشتن مقام بالای اجرایی است. این مشكلات به دلیل اینكه حل آنها منافع گروهها و افراد كثیری را در معرض تقلیل قرار می دهد تنها در صورتی قابل حل هستند كه فردی كه از سرمایه سیاسی و اعتبار در كنار رییس جمهور بودن برخوردار است قادر به حل آنها باشد. باراك اوباما در شرایطی به قدرت دست یافت كه دولت محافظه كار حاكم پس از هشت سال حاكمیت در حیطه های اقتصادی و مالی ، كشور را كاملا در مسیری غیرقابل قبول قرار داده بود. در سال 2007ركود اقتصادی كشور آغازگشت و در ماه سپتامبر سال 2008 اوج بحران مالی شکل گرفت . ساكن كاخ سفید به دلیل جنگ عراق فاقد ظرفیتهای ارزشی و توانمندی اقناع كننده برای دست و پنجه نرم كردن با آن بود.
بحران عراق كه مخالفت شدیدی را در بین رای دهندگان بر علیه حكومت ایجاد كرده بود منجر به از دست دادن پایگاه حزبی جورج دبلیو بوش برای طراحی سیاستهای كارآمد جهت حل و فصل معضلات اقتصادی و مالی شد و از سویی دیگر مخالفت با این جنگ سبب شده بود كه گروههای غیرحزبی و محافظه كار هم به شدت به تخریب فضای روانی حاكم كه دولت در بطن آن باید به بسیج توانمندیها و ظرفیتها بپردازد اقدام كنند. ركود اقتصادی و بحران مالی فضای لازم را برای به قدرت رسیدن باراك اوباما فراهم آوردند. بحرانها در عین اینكه به شدت تضعیف كننده قدرت حاكم هستند از این ماهیت برخوردار هستند كه امكان دگرگونیهای وسیع را برای چالشگر به وجود آوردند. پس هر چند كه معضلات مالی و اقتصادی نسخه سقوط جمهوریخواهان را در پای صندوقهای رای شکل دادند ولیكن در عین حال قدرت مانور فراوان برای اوباما به وجود آورند كه او بتواند این معضلات را حل كند. ناتوانی جمهوریخواهان در حل مشكلات، سرمایه سیاسی لازم و اعتبار كافی برای اوباما را رقم زد كه او به حل مشكلات بپردازد.
محققا مدیریت مشكلات نیازمند ایثار است و در شرایط عادی بسیاری از مردم تن به این ایثار برای حل ناكارآمدیهای اجتماعی ـ اقتصادی نمی دهند اما در شرایط بحرانی این فرصت در اختیار رهبرانی است كه صاحب سرمایه سیاسی باشند تا به بسیج مردم و منابع بپردازند هرچند كه ضرورت ایثار وجود دارد. اوباما به سرعت سرمایه سیاسی برآمده از انتخابات و ناتوانی محافظه كار را از دست داد چرا كه او برخلاف واقعیات حاكم توجه خود را معطوف به موضوعاتی نمود كه از نظر مردم اولویت نداشتند. آنان به باراك اوباما رای دادند چرا كه جایگاه اقتصادی و شرایط مالی خانواده های خود را در سراشیبی یافتند. اما وی برخلاف خواست اكثریت مردم رفتار كرد و به جای حل مشكلات اقتصادی به سوی پیاده سازی ارزشهای لیبرال و موضوعاتی كه از نظر او اولویت داشته حركت كرد. یك چنین اقدامی سبب شد كه او سرمایه سیاسی و اعتبار شخصی خود را به سرعت از دست بدهد و با وجود اینكه همچنان اهرمهای قدرت را در دست دارد ولیكن فاقد اعتبار برای طراحی سیاستها و پیش برد آنها باشد.
نویسنده
حسین دهشیار (ناظر علمی)
حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.