الگوی آلمانی و چالش باراک اوباما
غالباً کمتر اتفاق می افتد که در جناح سیاسی در آمریکا برای چالش سیاستها و باورهای طرف مخالف به خارج از مرزهای خود نگاه بیاندازند و معیارها را فرای سرزمین خود جستجو کنند.الگوهای فرهنگی، جایگاه نظامی و ظرفیت های اقتصادی به گونه ای هستند که برای شکل دادن به معیارها نگاه به بیرون فرصت تحقق نیافته است. تا سال 1898 که آمریکا عصر انزواگرایی را تجربه می کرد به دلایل ساختاری و توجیهی اصولاً حیات یافتن الگوبرداری امکان پذیر نبود این امر در قرن بیستم و به ضرورت برخورداری از اعتبار حضور همه جانبه جهانی تفوق نظامی و پویایی اقتصادی امکان رشد و نمو یافته است. سیاستهای اقتصادی آنجلا مرکل صدر اعظم راست میانه آلمان و پی آمدهای آن سبب شده است تا دو نگاه متفاوت در خصوص آن در آمریکا شکل بگیرد. اینکه چرا در آمریکا امروزه این چنین توجهی به آلمان جلب شده است بیش از هر چیز به علت شرایط نامطلوب اقتصادی و مهمتر از همه تداوم و بدتر شدن نرخ بیکاری و رشد بسیار پایین اقتصادی می باشد. به جهت این بحران است که آمریکائیان به آلمان متوجه شده اند و از دریچه آلمانی به چرایی و چگونگی بحران جامعه خود می نگرند. البته باید توجه شود که دو درک به شدت متفاوت از شرایط آلمان و وضعیت اقتصادی این کشور و به تبع آن وضعیت نابسامان اقتصادی در آمریکا شکل گرفته است.
بحران مالی سال 2008 آمریکا تمامی کشورهای دیگر جهان را به شکل و درجات متفاوت متأثر ساخت. کشورهای اروپایی که شرکای درجه اول اقتصادی آمریکا می باشند محققاً بیش از همه از بحران مالی این کشور متأثر شدند و آنان نیز در گرداب بحران قرار گرفتند. سه قدرت بزرگ اقتصادی قاره یعنی آلمان، فرانسه و انگلستان برای مبارزه با بحرانی که گریبانگیر آنها بود به سیاستهایی روی آوردند که ماهیت انقباضی داشت. رهبر مبارزه با بحران را آلمان به عنوان بزرگترین اقتصاد قاره به عهده گرفت که رشد اقتصادی آن رابطه مستقیم با تجارت خارجی این کشور دارد. دولت آنجلا مرکل به سیاستهایی روی آورد که با توجه به ارزشهای محافظه کارانه حزب حاکم قابل انتظار بود. دولت به سرعت به کاهش بودجه رفاهی پرداخت و بسیاری از سرویسها و امکاناتی راکه در اختیار شهروندان قرار می داد با کاهش شدید مواجه شد. هزینه های دولتی روی به کاهش نهادند و پول کمتری وارد بازار شد. مکانیزم های مالی که دولت اختیار کرد به تدریج شرایط اقتصادی را از حالت بحرانی خارج ساخت و بیکاری روی به کاهش نهاد. هر چند که آلمان بطور کامل از بحران خارج نشده است اما این کشور به مانند فرانسه و انگلستان شرایط اقتصادی را تحت کنترل در آورده است و شرایط اقتصادی به سمت بهبود می باشد هر چند که رشد آن ناچیز است. دولت های فرانسه و انگلستان هم به تقلید از همسایه قدرتمند اقتصادی خود سیاستهای انقباضی را پیشه ساخته اند. در آمریکا شاهد اجرای سیاستهای کاملاً متفاوت و به تبع آن نتایج بسیار غیر یکسان هستیم. تیم اقتصادی باراک اوباما که همگی کنزی هستند، به الگوهای اقتصادی دولت فعال اعتقاد دارند و راه مبارزه با بحران را پیروی از سیاستهای انبساطی می دانند. به همین روی در گامهای اولیه، دولت یک بسته محرک اقتصادی 787 میلیارد دلاری را به تصویب رساند. دولت کنترل بزرگترین کمپانی ماشین سازی آمریکا را برعهده گرفت و«سهام سمی» بنگاههای مالی و بانکهای مقروض را خرید و از طریق مکانیزم های مالی حجم وسیعی از سرمایه را وارد بازار کرد. در راستای افزایش رشد اقتصادی و از بین بردن بیکاری که در زمان به قدرت رسیدن تیم باراک اوباما کمتر از 7 درصد بود دولت به افزایش هزینه ها پرداخت هر چند که سرمایه لازم برای تقبل این هزینه ها را در اختیار نداشت. این سبب شد که بزرگترین حجم کسری بودجه در تاریخ آمریکا به میزان نزدیک به یک و نیم تریلیون دلار شکل بگیرد. در حالی که سیاستهای انقباضی در آلمان کاهش بیکاری و افزایش رشد اقتصادی را به همراه آورد در آمریکا سیاستهای تزریق سرمایه به بازار و افزایش تصدی گری دولتی و دخالتهای گسترده دولت در حیطه های رفاهی از طریق افزایش بودجه پی آمدهای به شدت متفاوت و کسری بودجه را فزاینده تر کرد. اکنون نرخ بیکاری افزایش یافته و نزدیک به ده درصد شده است و در همان حال رشد اقتصادی به سطحی بسیار نازل رسیده است. محافظه کاران آمریکایی به این استدلال روی آورده اند که تجربه آلمان نشان می دهد که برای مبارزه با بحران مطلوبترین راه همان است که آنجلا مرکل دنبال کرده است یعنی همان سیاستهایی که رونالد ریگان در دهه هشتاد دنبال کردو دولت با کاهش بودجه رفاهی اجازه داد تا بازار از فرصت بیشتری برای مقابله با بحران برخوردار شود. لیبرالها بر این باور هستند که برای مبارزه با بیکاری و افزایش رشد اقتصادی نیاز فراوانتر به دخالت مستقیم دولت و ارائه بسته های پر بارتر محرک اقتصادی وجود دارد. اینکه چرا آمریکا امروزه با بحران روبرو است به دلیل دنبال نکردن سیاست انقباضی به مانند آلمان نیست بلکه به این دلیل می باشد که حجم پولی که دولت وارد اقتصاد کرده متناسب با نیازهای آمریکا و عمق بحران این کشور نمی باشد. لیبرالها در عین حال اعلام می کنند به دلیل تنیدگی متقابل اقتصادی یکی از علل ناکامی باراک اوباما در حل بحران اقتصادی آمریکا سیاستهای دنبال شده از سوی آنجلا مرکل است. اگر او هم به مانند باراک اوباما به تزریق و سیع سرمایه به بازار پرداخته بود و به کاهش اقدام نمی کرد نه تنها آلمان زودتر از شر بحران خلاص می شد بلکه آمریکا نیز امروزه با چنین معضلی روبرو نمی شد.
محافظه کاران مداوماً فشار می آورند که دولت باراک اوباما هرچه سریعتر از میزان دخالت های خود در حیطه اقتصادی بکاهد و برای از بین بردن کسری فزاینده بودجه این کشور به کاهش هزینه ها بپردازد تا از بطن آن کاهش نرخ بیکاری و افزایش رشد اقتصادی حاصل شود. لیبرالها به دولت اوباما فشار می آورند که اگر اقدامات وسیع تر و جدیدتر انجام نشود محققاً بحران کنونی تداوم خواهد داشت. آنان خواهان ارائه یک بسته محرک اقتصادی دیگر و افزایش بودجه کشور هستند. آنها معتقدند که نباید ترسی از تشدید کسری بودجه داشت چرا که این کسری موقت سبب ساز افزایش دریافت دولت به سبب تحرک اقتصادی می گردد که این به ضرورت در آینده نه چندان دور به از بین رفتن کسری بودجه منجر خواهد شد. آنها برای تقویت استدلال خود دوران بیل کلینتون را مثال می زنند که بعداز نزدیک به سی سال برای اولین بار او توانست کسری بودجه را از بین ببرد و حتی افزایش تراز را نشان دهد بدون اینکه به خواست محافظه کاران تن در دهد. دولت باراک اوباما تاکنون نشان داده است که اعتقاد به نسخه لیبرال رشد اقتصادی دارد و بر این باور است که تنها راه خروج از بحران اقتصادی کنونی مداخله فزونتر دولت در قلمرو اقتصادی و افزایش هزینه های رفاهی است.
نویسنده
حسین دهشیار (ناظر علمی)
حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.