ناآرامي هاي قومي قرقيزستان: ناكارآمدي مرزهاي ساختگي، ايدئولوژي پان تركيسم و ...
ناآرامي هاي قومي اخير در قرقيزستان و تلفات گسترده انساني آن هم براي ازبك ها و هم قرقيزها در اين كشور از چند بعد قابل بررسي است. اين كشمكش ها كه از حمله قرقيزها به اقليت ازبك ساكن اين كشور آغاز شد و سپس ضد حمله ازبك ها براي دفاع از جان و مال خود را بدنبال داشت، تاكنون صدها كشته و زخمي بجاي گذاشته و با درخواست رئيس جمهور قرقيزستان از روسيه براي مداخله نظامي جهت آرام سازي كشمكشهاي قومي، بعد مهم بين المللي نيز پيدا كرده است. قرقيزستان نيز همانند بسياري از كشورهاي آسياي ميانه داراي تركيب جمعيت چند قومي است كه در آن شاخه هاي گوناگون نژاد تركي (قرقيز، قزاق، ازبك) و غير تركي ( روس و تاجيك ) در كنار يكديگر زندگي مي كنند. مادام كه سايه حكومت اتحاد جماهير شوروي بر سر اين كشورها برقرار بود، اقتدار سياسي و نظامي از يكسو و تبليغات ايدئولوژيك بر محور يكساني اقوام و قبايل بر محور اتحاد طبقات كارگري از سوي ديگر، مانع بروز كشمكش هاي قومي مي شد.
نخستين بعد بررسي رويدادهاي غم انگيز قرقيزستان از همين لحاظ، يعني نقش سياست هاي اتحاد جماهير شوروي پيشين قابل طرح مي باشد. اصولاً بايد به اين نكته مهم اشاره كرد كه اتحاد جماهير شوروي ميراث بر روسيه تزاري و سياست هاي نظامي گري آن در قرن نوزدهم بود كه با فتوحات خود در آسياي ميانه در نيمه دوم اين قرن (1860 تا 1881) سراسر سرزمينهاي اين بخش از جهان را به تصرف خود در آورد و با در پيش گرفتن سياست يكسان سازي و روسي سازي در جهت ادغام اين گروهها در سرزمين اصلي روسيه تلاش كرد.
با اين همه اين سياست هاي روسي كردن از يكسو و اسلام زدايي و ايران زدايي از سوي ديگر مؤثر واقع نشد. نفوذ اسلام و فرهنگ و تمدن ايران در سراسر آسياي ميانه، بويژه در بخشهاي جنوبي آن و نيز در قفقاز مسلمان مانع اصلي روسي سازي بود. به همين دليل بود كه روسيه تزاري با در پيش گرفتن سياست اسلام زدايي از يكسو و ايران زدايي ( از راه تشويق مسايل قومي و ترويج زبانهاي محلي گوناگون در برابر نفوذ زبان فارسي كه زبان ادب و آموزش اين مناطق بود) در جهت روسي كردن آسياي ميانه و قفقاز تلاش كرد با اين همه سقوط روسيه تزاري و شورش سرتاسري مردمان اين مناطق در سالهاي 1918 تا 1920 (قيام باسماچي) نشان داد كه هويت روسي نتوانسته است، هويت ديني وقومي آنها را از ميان بردارد.
اتحاد جماهير شوروي در سالهاي اوليه پس از انقلاب اكثراً در جهت سركوب اين شورشها در آسياي ميانه و قفقاز تلاش كرد، ولي با وجود پايان شورش هاي محلي اين كشور همچنان از وجود تمايلات سياسي ضد روسي محلي بويژه ايران گرايي و ترك گرايي نگران بود به همين خاطر علاوه بر تبليغات ايدئولوژيك گسترده مبني بر برابري طبقات كارگري و رها كردن آنها از ستم خانات و فئوداليسم، اقدام ديگري را نيز در جهت درگير كردن مردمان منطقه به مسايل داخلي و فراموش كردن احساسات ضد روسي آغاز كرد. اين اقدام، كشيدن مرزهاي محلي ميان جمهوري هاي تازه تأسيس و ساختگي شوروي و درگير كردن گروهاي قومي با يكديگر بود.
كشيدن مرزها كه بيشتر ابتكار ژوزف استالين دومين رهبر اتحاد جماهير شوروي بود باعث شد تا تضادها و كشمكش هاي قومي ميان مردمان آسياي ميانه گسترش يابد. اين مرزها به گونه اي كشيده شد كه خطوط قومي را درهم نوردد و هر يك از واحدهاي سياسي جديد را با تركيب قوميت هاي گوناگون شكل بدهد.
بدين ترتيب بود كه براي نمونه بخشهاي مهم سرزمينهاي فارسي زبان سمرقند و بخارا را كه اصولاً مي بايست بخش اصلي كشور فارسي زبان تاجيكستان باشند، در درون ازبكستان ادغام كرد، و بخشي از مناطق ازبك نشين را نيز در تاجيكستان و بخشهاي ديگري را نيز در قرقيزستان جاي داد. دره فرقانه كه اصولاً مركز زندگي فارسي زبان آسياي ميانه بود از راه جابجايي جمعيتي و تقسيم آن ميان كشورهاي تاجيكستان، قرقيزستان و ازبكستان به كانون كشمكشهاي قومي ميان اين گروهها و دولتهاي مركزي و يا ميان خود اقوام آن تبديل شد.
علاوه بر اين سياست سنجيده قومي در اتحاد جماهير شوروي، نخبگان سياسي كشورهاي مذكور در سالهاي پس از استقلال نيز در جهت كاهش و از ميان برداشتن اين كشمكشها تلاش نكرده اند. مذاكرات گسترده ميان اين كشورها جهت جابجايي سرزمين ها و داد و ستدهاي سرزميني براي يكدست تر كردن قومي كشورها، جاي خود را به سياست هاي يكسان سازي دولت هاي مركزي و نخبگان سياسي اقتدار طلب آنها داد و فقدان پيشينه سياسي اين واحد هاي سياسي، كه در قرنهاي گذشته بصورت خانات محلي سازماندهي شده بودند به ناچار نبود هويت و همبستگي ملي ميان آنها را نيز به ارمغان آورد.
اين مشكل زماني تشديد شد كه رهبران اين كشورها در صدد اعمال سياست هاي قوم گرايانه به نفع گروه اكثريت برآمدند. براي نمونه سياست هاي ازبك زدايي در قرقيزستان و يا سياست هاي «تاجيك – ايران» زدايي در ازبكستان از اين دست سياست ها بوده است. دولت ازبكستان كاربرد زبان، مدارس و رسانه هاي فارسي زبان در مراكز عمده تاريخي و تمدني فارسي زبان آسياي ميانه يعني سمرقند و بخارا را بطور كلي ممنوع كرده و در صدد ازبك سازي بيش از پنج ميليون جمعيت تاجيك ازبكستان برآمده است. اين سياست قوم گرايانه و يكسان سازي از يكسو، و بهره گيري نخبگان سياسي اين كشورها از گروههاي قومي از سوي ديگر باعث افزايش كشمكشهاي قومي، هم ميان گروههاي قومي و دولت مركزي و هم ميان گروههاي قومي با يكديگر شده است.
در قرقيزستان كه در دهه گذشته داراي مشكلات گسترده اقتصادي و سياسي ناشي از اقتدار گرايي بوده است، نخبگان سياسي رقيب در سالهاي اخير براي بهره گيري از حمايت گروههاي قومي به نفع خود تلاش كرده اند. كودتاي سال گذشته ازبك و قرقيز را در دو سوي جريانها و گرايشات نخبگان سياسي رقيب قرار داد. همين بهره برداري ابزاري نخبگان سياسي در اين كشور يكي از عوامل عمده ناآرامي ها و شورشهاي روزهاي اخير در قرقيزستان بوده است.
لبه سوم مسأله به ناكامي سياست هاي كشورهاي منطقه، بويژه تركيه، مربوط مي شود كه از سالهاي پس از فروپاشي شوروي در صدد بوده است با بعهده گرفتن نقش برادر بزرگتر، تمامي گروههاي قومي ترك تبار آسياي ميانه و قفقاز ( ازبك ها، قرقيزها، قزاق ها و اهالي جمهوري آذربايجان را علي رغم پيشينه و تبار ايراني آنها ) در چهار چوب ايدئولوژي پان تركيسم با يكديگر متحد سازد. تلاشهاي نخستين تركيه براي سازماندهي نهادهاي پان تركي، نظير «كنگره برادري و دوستي مردمان ترك تبار» و برپايي نشست هاي سالانه اين كنگره، ثمره چنداني براي اين كشور نداده است. از همان آغاز، نخبگان سياسي كشورهاي مذكور نسبت به سياست هاي دولت تركيه حساسيت نشان داده و بجاي پذيرش آرمانهاي برتر و همه جانبه پان تركي، به تقويت هويت هاي محلي و قومي در چهار چوب دولت هاي مستقل خود برآمده اند.
بدين ترتيب ايدئولوژي پان ازبكي، پان تركمني، پان قزاقي و پان قرقيزي جاي پان تركيسم را گرفت. از سوي ديگر اين كشورها بجاي روي آوردن به تركيه به عنوان مجراي ارتباط با جهان غرب، خود بطور جدگانه با كشورهاي بزرگ همانند آمريكا و يا كشورهاي خاورميانه اي نظير اسرائيل رابطه برقرار كردند. استقرار پايگاههاي نظامي آمريكا در ازبكستان و قرقيزستان و روابط گسترده آمريكا و اسرائيل با اين كشورها و نيز جمهوري آذربايجان نشانه همين ناكارآمدي سياست هاي پان تركي دولت تركيه بوده است. بدون شك كشمكشهاي خونين ميان ازبك ها و قرقيزها كه تا كنون تلفات جاني و مالي فراوان به بار آورده است؛ آرمان برادري و همكاري و همياري ميان اقوام ترك تبار را با ناكامي مواجه ساخته است. گرچه مداخله احتمالي روسيه براي پايان دادن به ناآرامي ها ممكن است بطور موقت و كوتاه سودمند باشد، اما بي گمان در دراز مدت كارآيي نخواهد داشت.
كشورهاي منطقه بجاي در پيش گرفتن سياست هاي يكسان سازي قومي، آنهم براي واحدهاي سياسي بدون پيشينه تاريخي و تمدني همراه با دولت هاي مستقل بهتر است درهاي مذاكره با يكديگر را براي كاهش اين كشمكش ها در بگشايند. شايد يكي از اين راهها، گفتگو و فراهم ساختن زمينه براي مبادلات سرزميني و سازماندهي دوباره مرزها در امتداد سامانه هاي قومي باشد. اين مسأله بحث ديگري را مي طلبد كه اهميت آن براي آينده آسياي ميانه و قفقاز بسيار زياد است.
جهت ارجاع دانشگاهی:
حمید احمدی ، "ناآرامي هاي قومي قرقيزستان: ناكارآمدي مرزهاي ساختگي، ايدئولوژي پان تركيسم و ..."، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 25 خرداد ماه 1389.
نویسنده
حمید احمدی (ناظر علمی)
حمید احمدی پژوهشگر ارشد در پژوهشکده و ناظر علمی گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر احمدی سياست خارجي ايران، سياست و حكومت در خاورميانه، جامعهشناسی سياسی ايران و نظريههای روابط بينالملل است.