چرا آیتالله خامنهای راه مذاکره با آمریکا را بست؟
آیتالله خامنهای روابط جاری ایران - آمریکا را در قالب «نه جنگ، نه مذاکره» تعریف کرده است. هدف از این سیاست، در کنار تاکید بر تهدید ناپذیر بودن ایران یا مقاومت در برابر سیاست "فشار حداکثری" ترامپ و متحدان همسوی منطقهایاش، ایجاد وحدت در رویکرد سیاست خارجی کشور و اقناع جریانهای سیاسی داخلی کشور در مورد بیفایده بودن هرگونه مذاکره با آمریکا در شرایط نابرابر سیاسی بوده است.
در طی سال گذشته، موضوع مذاکره احتمالی با آمریکا، بحث داغ جریان های سیاسی داخل ایران بوده است. طرفداران مذاکره، وضعیت روابط ایران-آمریکا را حالت «دو راهی جنگ یا مذاکره» تعریف می کردند. به این معنی که ایران یا باید برای کاهش فشارهای اقتصادی آمریکا با دولت ترامپ در موضوعات مهم منطقه ای مذاکره کند و یا اینکه تنش های جاری بین دو کشور نهایتا منجر به جنگ می شود و این به نفع منافع و امنیت کشور نیست.
بحث اصلی مخالفان این دیدگاه هم این بود که فرض وقوع یک جنگ احتمالی بین ایران و آمریکا در اساس اشتباه است. چون دولت ترامپ، برخلاف شعارهای انتخابات ریاست جمهوری اش عمل نمی کند و بر این مبنا به راحتی خطرات بالقوه یک جنگ پرهزینه و غیرقابل پیش بینی با ایران را نمی پذیرد و کاملا درک می کند که این مسئله می تواند شانس انتخاب مجددش به عنوان رئیس جمهور آمریکا را کم کند.
در این چارچوب، اتخاذ موضع «نه جنگ، نه مذاکره» از سوی رهبری ایران چند هدف را تحقق می بخشد: نخست، ایجاد وحدت در رویکرد سیاست خارجی می تواند سیاست داخلی ایران را به سمت مقاومت در برابر سیاست «فشار حداکثری» ترامپ و بعضی از کشورهای اروپایی که حداقل در ابتدا فکر می کردند می توانند از سیاست سختگیرانه اقتصادی ترامپ برای امتیازگیری بیشتر از ایران در موضوعات منطقه ای و محدودیت فعالیت های موشکی استفاده کنند، سوق دهد.
دوم، سیاست «نه جنگ، نه مذاکره» نشان می دهد که ایران آمادگی لازم برای مواجه شدن با هرگونه منازعه احتمالی با آمریکا را دارد. به واقع، ایران معتقد است که توانایی لازم برای دفاع از خود را هم به شکل متعارف نظامی و هم به شکل غیر متعارف یعنی تهدید نیروهای آمریکایی در صورت لزوم از طریق نیروهای دوست خود در منطقه دارد.
سوم و مهمتر، این سیاست قطبی بندی های سیاسی در جامعه ایرانی را در مواجهه با تحریم های آمریکا به حداقل ممکن می رساند. رهبری ایران با اتصال موضوع تحریم های اقتصادی آمریکا به موضوع مهمتر امنیت ملی و ضرورت مواجهه با تهدید بزرگتر بی ثباتی و حتی احتمال فروپاشی «دولت» ایرانی توانسته منطق «مقاومت حداکثری» را در سیاست داخلی ایران تقویت کند. به ویژه که از دیدگاه جامعه ایرانی، مقصر اصلی در موج جدید تخاصم بین ایران و آمریکا، دولت ترامپ است که از یک توافق هسته ای (برجام در سال 2015) پذیرفته شده از سوی جامعه بین المللی خارج شد تا به ضرر منافع ایران اقدام کند.
وحدت در رویکرد سیاست خارجی دو پیام عمده را به سایر بازیگران بین المللی باقیمانده در برجام یعنی چین، فرانسه، آلمان، روسیه و بریتانیا می رساند. نخست، اینکه ایران در تصمیم استراتژیک خود در مقاومت در برابر سیاست های زیاده خواهانه دولت ترامپ مصمم است و حتی توانائی های لازم در مقابله با آن را هم دارد. در این راستا، ایران حتی اخیرا گام سوم برای کاهش تعهدات هسته ای خود در چارچوب برجام را برداشته است که مربوط به شروع مجدد فعالیت های «تحقیق و توسعه» هسته ای می شود. اقدام ایران در این زمینه بیشتر پیامی به طرف اروپایی است که در نتیجه فروپاشی احتمالی برجام بیشترین ضرر را می کند. دوم، همزمان ایران این پیام روشن را به این بازیگران می رساند که بر روی سیاست های منطقه ای یا فعالیت های موشکی خود سازش که منطق پیشگیری از تهدیدات امنیت ملی و بازدارندگی دارند، سازش نمی کند.
به عبارت دیگر، «امنیت» و «اقتصاد» دو اولویت بهم پیوسته و اصلی رهبری ایران در حوزه سیاست خارجی با هدف تقویت «دولت» ایرانی است. برخلاف بعضی از دیدگاه های غربی، اتفاقا این سه هدف با دیدگاه های دولت میانه روی حسن روحانی کاملا همخوانی دارد که به نوعی از سیاست های طرف غربی برجام، عمدتا به این دلیل که توافق هسته ای نتایج ملموس اقتصادی برای مردم ایران نداشته، سرخورده و ناامید است. اکنون وزیر امور خارجه ایران محمد جواد ظریف اجرای این استراتژی را به نفع منافع ملی کشور می داند.
به عنوان مثال، در حوزه حفظ امنیت ملی، تمامی طیف های سیاسی ایران به اتفاق از موضوع سرنگونی پهباد آمریکایی با منطق «پیشگیری» از یک تهدید بزرگتر امنیتی حمایت کردند. ایران آشکارا پیام داد که در حوزه امنیت مرزهای سرزمینی هیچگونه تساهلی نخواهد داشت و تداوم چنین حرکت هایی با واکنش مجدد ایران و حتی ایجاد ناامنی برای متحدان منطقه ای آمریکا همراه خواهد بود که به نوعی تسهیل کننده سیاست های تنش زای ترامپ هستند.
در حوزه امنیت اقتصادی هم، توقیف یک نفتکش با پرچم بریتانیا توسط نیروی دریای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خلیج فارس نشان از عزم ایران در اقدام متقابل و همچنین برای پیشگیری از اقدامات مشابه توسط دولت های همسو با آمریکا در «به صفر رساندن صدور نفت» ایران است. با توقیف این نقتکش، مقامات ایران به صراحت این مسئله را روشن کردند که ناامنی اقتصادی برای ایران به معنای ناامنی اقتصادی برای کشورهای همسو با سیاست «فشار حداکثری» ترامپ است، که از نگاه ایران و در اصطلاح وزیر امورخارجه ایران یک نوع «تروریسم اقتصادی» است.
به واقع، اتخاذ استراتژی «نه جنگ، نه مذاکره» نشان از بی اعتمادی استراتژیک ایران به عملکرد متداوم ساختار قدرت آمریکا در تضعیف «دولت» ایرانی است. به واقع، در طی دهه های گذشته تمرکز استراتژیک سیاست خاورمیانه ای آمریکا بر محور مهار قدرت فزاینده منطقه ای ایران قرار داشته است. اما واقعیت این است که عنصر جغرافیا و مشترکات تاریخی-مذهبی با کشورهای همسایه است که جایگاه ایران در نظام امنیت منطقه ای را تعریف می کند، نه سیاست های آمریکا. به گونه ای که برای ایران ضرورت دارد تا برای حفظ امنیت سرزمینی و کامیابی و رشد اقتصادی خود در روندهای سیاسی-امنیتی و اقتصادی منطقه ادغام شود. از یک دیدگاه واقع گرایانه، بسیاری از قدرت های نوظهور مثل هند و ترکیه هم متناسب با اندازه سرزمینی و جمعیتی، توانائی های اقتصادی و بر مبنای نگرانی های نوظهور امنیتی، یک نقش فعالتر سیاست خارجی در حوزه های نفوذ خود تعریف می کنند.
بر این مبنا، ساده انگارانه خواهد بود که فکر کنیم با برکناری جان بولتون، یعنی ضد ایرانی ترین عنصر دولت ترامپ، زمینه های گفتگوی جدی بین روحانی و ترامپ در آینده ای نزدیک فراهم می شود. بی تردید احتمال یک ملاقات همواره وجود دارد. اما تا زمانی که این حس تضاد استراتژیک در دو طرف وجود دارد، چنین ملاقاتی به نتایج معناداری نخواهد رسید.
اهداف ایران کاملا مشخصند: توانمند سازی حوزه بازدارندگی تهدیدات امنیتی در منطقه و متنوع کردن اقتصاد کشور بر یک مبنای استراتژیک با تکیه بر منابع قدرت ملی است. یک روش مهم برای دستیابی به اهداف فوق ارزش دادن به پویایی های ادغام منطقه ای و روابط خوب در حوزه همسایگی است. دولت فعلی آمریکا دقیقا سعی دارد تا مسیر ایران در دستیابی به اهداف فوق را با ایجاد ائتلاف های سیاسی-امنیتی ضد ایرانی در منطقه و همچنین افزایش تحریم ها به بهای رشد و توسعه اقتصادی کشور مسدود کند.
بی تردید هدف اصلی رهبری ایران کاهش احتمال وقوع جنگ با آمریکا از طریق افزایش قدرت ملی و یکدست کردن جامعه در این زمان بحران است. بر این مبنا، واکنش مقتدرانه ایران به تهدیدات با هدف از «پیشگیری» از وقوع تهدیدات بزرگتر امنیتی و اقتصادی برای بقای «دولت» ایرانی است. دولت ترامپ با خروج از برجام افکار عمومی ایران را از دست داد که در مقطعی خواهان رویکردی تعاملی برای حل معضلات استراتژیک در روابط ایران و آمریکا بود. همین تحول، علت اصلی شکست سیاست «فشار حداکثری» ترامپ است.
اکنون ریشه های بی اعتمادی به آمریکا که پیش از این در رهبران ایران نهادینه شده بود، به افکار عمومی ایران هم گسترش یافته و همین سبب شده تا منفعت های سیاسی هرگونه مذاکره با آمریکا کاهش یابد. در نتیجه این امر، ایران بتدریج یاد می گیرد که غرب را تنها به عنوان بخشی از دنیای چندقطبی کنونی در نظر بگیرد. این حس و نگاه به غرب کاملا جدید است و به احتمال زیاد معادله روابط ایران و غرب را در یک دهه آینده کاملا تغییر خواهد داد.
در پرتو ملاحظات فوق، گفتگوی معنادار بین ایران و آمریکا زمانی اتفاق می افتد که دو طرف از حس تهدید متقابل استراتژیک خارج شوند و همزمان ایده چنین مذاکراتی مورد حمایت سیاست داخلی دو کشور، به ویژه ایران، قرار گیرد. از این لحاظ، تنها با تقویت موقعیت سیاسی و شرایط امنیتی خود، ایران تمایل به بازگشت به ایده گفتگو با آمریکا را خواهد داشت. برجام هم در همین شرایط به نتیجه رسید. بنابراین، تلاش ترامپ برای تضعیف ایران و سپس مذاکره با آن محکوم به شکست و فقط تکرار دائمی شکست های قبلی سیاست آمریکا نسبت به ایران است.
منبع: لوب لاگ، 13 سپتامبر 2019
نویسنده
کیهان برزگر
کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی میباشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هستهای ایران است.