مخاطرات سند راهبرد ضد تروریسم آمریکا
در سند "راهبرد ضد تروریسم آمریکا" (National Strategy for Counterterrorism of the United States of America) و همچنین گزارش سالانه وضعیت تروریسم در جهان وزارت امور خارجه آمریکا (Country Reports on Terrorism 2017) که اخیراً منتشر شدهاند، کنش مستقیم خشونتآمیز بازیگران غیردولتی به عنوان کنش تروریستی در نظر گرفته شده است. بااینوجود، واژه دولتهای حامی تروریسم مورد تأکید اسناد فوق بوده است. در این میان، جمهوری اسلامی ایران تمرکز اصلی در اسناد مورد اشاره می باشد.
در سند راهبرد ضد تروریسم آمریکا، ایران تنها کشوری است که به اصطلاح به عنوان حامی تروریسم از آن نام برده شده است. حتی در این سند، ایران به عنوان "برجستهترین کشور حامی تروریسم" معرفی میشود و بر لزوم عقب راندن "شبکه تروریستی جهانیِ" ایران تأکید میشود که تهدیدگر آمریکا و جهان دانسته شده است. در گزارش سالانه وضعیت تروریسم نیز، ایران به عنوان به اصطلاح "دولت پیشرو حامی تروریسم"، در کنار کره شمالی، سودان و سوریه جای گرفته است. همچنین در این سند، ایران به "ارائه پوشش برای عملیات و بیثباتسازی خاورمیانه" و همچنین، "حمله سایبری به کشورها و شرکت های بخش خصوصی" متهم شده است.
حال به نظر میرسد که اکنون تبدیل ایران به دال مرکزی گفتمانِ ایران مقامات آمریکایی؛ تحول در کارکرد پراکسیهای منطقهای ایران؛ جهانی و نه صرفاً منطقهای بودن خطر تروریستی ایران؛ ایران به یک مشکل تروریستی و نه هرگز یک قربانی تروریسم؛ رابطه ایران و القاعده و تهدید سایبری ایران، به مهمترین مفروضات پس پشت برسازی دو گزارش فوق و از مهمترین مفروضات و پیشرانهای برسازی راهبرد امنیتیِ ایرانِ در کاخ سفید تبدیل شده اند.
در حوزه کارکرد پراکسیهای منطقهای ایران، تحول خصلت دفاعی به خصلت تهاجمی علیه منافع ایالاتمتحده و متحدان منطقهای آن و نقش رهبری ایران در پی ریزیِ یک شبکه پراکسی ِبههمپیوسته ایدئولوژیک و عملیاتی در قالب یک راهبرد منطقهای مشترکِ ثبات زدا، مورد اجماعِ مقامات سیاسی و اطلاعاتی آمریکا قرار گرفته است. در واقع در این نگاه، ایران و پراکسیهای منطقهای آن دستور کار ژئوپلیتیکی و مشترک جدیدی را در منطقه خاورمیانه دنبال میکنند. در ضمن در نظر آمریکا، ایران و شبکه پراکسی آن، نه صرفاً یک تهدید منطقهای بلکه تهدیدی جهانی هستند که منافع، خاک و شهروندان آمریکا را با تهدید مواجه میسازند.
مفروضات و پیشرانهای فوق و به ویژه قرار گرفتن ایران در مرکز تصویر تروریسم بینالملل چه به عنوان یک واقعیت در نگاه مقامات آمریکا در نظر گرفته شود و چه به عنوان یک اَبَر واقعیت برساخته، واجد مخاطرات امنیتی گستردهای برای ایران خواهد بود. این نکته از آنجا اهمیت بیشتری مییابد که اجماع سازی و "ایفای نقش شرکا" از "اهداف راهبردی" سند راهبرد ضد تروریسم یاد شده است.
بدیهی است در این چارچوب ایران باید از تمامی ابزارهای دیپلماسی رسمی و دیپلماسی عمومی خود از جمله در حوزه کنشهای رسانهای، ارتباط با اندیشکده ها، تعاملات دیپلماتیک و ... برای به چالش کشاندن مفروضات فوق استفاده کند تا از جمله از جایگیر شدن روایت آمریکاییِ جهانی بودن خطر تروریستی ایران جلوگیری کند. بهعنوانمثال، تأکید بر دفاعی بودن کنشهای موشکی و منطقهای ایران باید در کانون توجه دیپلماسی رسمی و دیپلماسی عمومی ایران قرار گیرد.
در همین ارتباط، به ویژه اقناع اروپا در خصوص این واقعیت که بخش مهمی از کنشهای منطقهای ایران از گسترش عمق استراتژیک گرفته تا بهرهمندی از نیروهای نیابتی در منطقه و گسترش برنامه موشکی ریشه در حس محاصره قرار گرفتن توسط دشمنان و ضعف توان نظامی متعارف ایران از جمله در حوزه دسترسی به هواپیماهای پیشرفته نظامی دارد، باید از مهمترین مؤلفههای کنش دیپلماتیک ایران گردد؛ مسئلهای که میتواند کنشهای دیپلماتیک و رسانهایِ تیم فعلی حکمرانی کاخ سفید؛ لابیهای طرفدار اسرائیل و برخی از کشورهای منطقه را در امنیتیکردن پدیدار ایران و ساخت فراروایت تهدید جهانی ایران را محدود و تضعیف کند.
دیگر آنکه، از آنجا که قطب دیگر دگرسازی تروریستی آمریکا، سازمانهای تروریستی فراملی به ویژه القاعده و داعش معرفی شدهاند، باید بر این واقعیت متمرکز شد که این دو گروه در تمامی حوزههای سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی، دشمن ایران و آنچه پراکسیهای منطقهای ایران خوانده میشود هستند و ایران بیش از هر قدرت منطقهای و جهانی دیگری در تضعیف قابل توجه قدرت این گروهها نقش داشته است. همچنین ایران باید با استفاده از ظرفیت های دیپلماتیک این پیام را به غرب و به ویژه طرف اروپایی منتقل کند که تضعیف ایران و خارج کردن این کشور از میز مدیریت بحرانهای منطقه به بهانههایی چون تهدیدات تروریستی این کشور خود مشکلات و پیچیگیدی های جدیدی در مبارزه با تروریسم جهانی برای اروپا و غرب فراهم خواهد کرد.
نهایتا اینکه با توجه به جایگاه ویژه گروههایی چون حزبالله و حماس در گزارشهای فوق، در هم تنیدگی گسترده این گروهها با ساختارهای سیاسی و اجتماعی کشورهای خود، باید مورد تأکید قرار گیرد. این نکته از آنجا اهمیت می یابد که برسازی هر نظم منطقهای محدودکننده کنشهای تروریستی در منطقه، مشروط به ایجاد دولتهای فراگیری است که تمامی گروههای سیاسی و اجتماعی در آن به ایفای نقش بپردازند.