كيهان برزگر در گفتوگویی مطرح كرد: تعاملات منطقهای، ضامن اجرای توافق هستهای
به نظر شما توافق هستهاي ميان ايران و ١+٥ چه تاثيري بر معادلات منطقهاي گذاشته است؟
به نظرم توافق هستهاي منجر به تقويت تعاملات و همكاريهاي منطقهاي ميشود. يك خواست همگاني در منطقه اكنون چگونگي دستيابي به ثبات است. اما چون كشورها برداشتها و نگاه خاص خود را به اين مساله دارند از روشهاي متفاوتي استفاده ميكنند. به نظرم توافق هستهاي و به دنبال آن حل يك معضل استراتژيك تاثير مثبت بر نگاه ايران و ساير بازيگران منطقهاي بر مفهوم ثبات خواهد گذاشت. اينكه ديگران به اين باور برسند كه برنامه هستهاي ايران تسليحاتي نميشود خود سبب ميشود كه ديدگاههاي مربوط به قصد ايران براي افزايش قدرت هژمونيك خود در منطقه تضعيف شوند. از سوي ديگر وقتي ايران احساس تهديد كمتري از بازيگران خارجي به خصوص امريكا كند، ميتواند از ظرفيتهاي نقش منطقهاي خود به شكل جامعتر و متعادلتري استفاده كند. نتيجه، ظهور و ضرورت همكاري منطقهاي براي حل مسائل منطقهاي است. البته بحثهاي جاري تاكيد ميكنند كه توافق هستهاي تنها مربوط به موضوع هستهاي است و به مسائل منطقهاي ارتباطي ندارد، اما واقعيت اين است كه بسته توافق به نوعي به مسائل منطقهاي هم ارتباط پيدا ميكند، چون فشارهاي سياسي موجود بر مهمترين طرف اين توافق يعني دولت اوباما، از جمله كنگره اين كشور، بيشتر از جنس واكنش با هدف تامين منافع ژئوپولتيك و امنيتي متحدان منطقهاي امريكا يعني عربستان و اسراييل است. برخي معتقدند كه اگر ايران بتواند با امريكا به عنوان بزرگترين قدرت فرامنطقهاي، مشكلات خود را حل كند، سايرين هم به نوعي نقش منطقهاي ايران را ميپذيرند و در حال حاضر هم با امضاي توافق هستهاي آنها به نوعي نقش ايران را پذيرفتهاند. چالش اصلي اكنون مواضع عربستان است. سعوديها اصول، ايدئولوژي، نگاهها و جاهطلبيهاي خاص خود را دارند و از اين لحاظ يك جريان به وجود آوردهاند و چون قدرت مالي و سياسي دارند ديگران را هم در جهان عرب تحت تاثير قرار ميدهند و از اين رو بسياري از كشورهاي جهان عرب به نوعي در سياستهاي خود رويكرد عربستان را درنظر دارند. به عنوان مثال مصر يا كشورهاي كوچك حوزه خليج فارس مانند قطر و بحرين را در نظر بگيريد. اين مساله حتي كشوري مانند تركيه را هم در بعضي مواقع از جمله در بحران يمن وسوسه ميكند. عربستان پس از اين توافق احتمالا نارضايتي خود را به نوعي نشان خواهد داد. به اعتقاد من نوع رويكرد عربستان در يمن هم اين سياست را نشان ميدهد. نسل جديدي كه در عربستان به روي كار آمده احساس ميكند كه اين توافق نقش منطقهاي ايران را افزايش ميدهد، پس عربستان بايد خود را مهياي جلوگيري از هژموني منطقهاي ايران كند. برهمين اساس سياستهاي عربستان تا حد بسيار زيادي تهاجمي شده است. همزمان كه اين چالش پس از توافق به وجود ميآيد كشور ما بايد مراقب باشد در دام بازيهاي بلوكبندي نيفتد. دكتر ظريف به خوبي با نگاه مثبت به تقويت تعاملهاي منطقهاي اين مساله را تا حدودي خنثي كردهاند. همزمان اين توافق فرصتي را به وجود ميآورد كه نگاههاي افراطي نسبت به ايران در سياست داخلي مهمترين بازيگر فرامنطقهاي مثل امريكا خنثي شود. اين مساله باعث ميشود كه اين كشور ارزش نقش ايران را پذيرفته و به دنبال اين باشد كه ايران بخشي از راهحل براي مسائل منطقهاي است. اين تحول خود سبب ميشود كه كشوري مانند عربستان سعودي و جريان وابسته به آن آرام آرام به ايران نزديك شوند.
بنابراين شما قايل به افزايش قدرت منطقهاي ايران در سايه توافق هستهاي هستيد؟ اين همان مساله مورد انتقاد مخالفان توافق در امريكا نيز است.
بله، اين توافق يك فضاي سياسي جديد را ايجاد ميكند كه در اين فضاي سياسي ايران قدرت مانور بيشتري پيدا ميكند. اكنون پس از توافق، ساير بازيگران بينالمللي مثل كشورهاي اروپايي، چين، روسيه، هند، تركيه و غيره به گونهاي تمايل بيشتري به همكاري با ايران پيدا كردهاند. بعضي از اين بازيگران شايد اين انتظار را دارند كه اكنون با اين توافق هستهاي، ايران بايد سياستهاي منطقهاي را به گونهاي تعديل كند. در هر دوحال يك فضاي سياسي جديد براي افزايش نقش ايران به وجود آمده است و اين كشور براي بازيگران منطقهاي و فرامنطقهاي جذابتر ميشود و همين مساله ميتواند در سياست داخلي بسياري از بازيگران منطقهاي و فرامنطقهاي تاثيرگذار باشد. به عنوان نمونه كنگره امريكا را در نظر بگيريد: در حال حاضر بحثهاي عمومي كه در كنگره امريكا طرفداران توافق مطرح ميكنند اين است كه در نتيجه اين توافق ما ميتوانيم با بزرگترين و مهمترين كشور منطقه يعني ايران به گونهاي وارد مشاركت براي يافتن راهكاري براي حل معضلهاي منطقهاي جاري شويم. البته حفظ اتحاد با عربستان موضوع بسيار مهمي در ساختار قدرت امريكاست. حفظ منافع و امنيت اسراييل هم يكي از اصول اساسي در سياست داخلي امريكا به حساب ميآيد. اما به نظرم دولت اوباما به نوعي اين نوع نگاه به روابط با متحدان سنتي را آرام آرام تغيير ميدهد. بحث اوباما اين است كه منافع امريكا در اين است كه روابط تعديل شدهاي با همه بازيگران از جمله ايران داشته باشد. البته اين را هم بگويم كه يك اصل سوم هم وجود دارد كه به نوعي به نفع ايران در معادلات قدرت امريكا تمام شده و آن ظهور تروريسم جديد در منطقه از نوع داعش و غيره است كه مبارزه با آن نياز به كمك ايران است. حضور ايران در عراق با هدف مبارزه با داعش كه اكنون به يك معضل بينالمللي تبديل شده بسيار مثبت است. مقالههاي اخير دكتر ظريف در مطبوعات منطقهاي و بينالمللي هم به گونهاي بر نقش ايران و اولويت مبارزه با افراطگرايي و تقويت همكاري منطقهاي تاكيد ميكند. به نظرم همزمان ايران بايد مراقب باشد كه وارد بلوكبنديهاي جديد سياسي نشود چون كه نگراني بعضي از كشورهاي عرب منطقه به شكل جديد بر محور نزديكي احتمالي ايران و امريكا شكل ميگيرد و اينكه چنين تحولي به اصطلاح هژموني ايران را تكميل ميكند. به نظرم كشورمان بايد به دنبال همكاري همه كشورهاي منطقه با هم باشد. من اسم اين رويكرد را ضرورت رشد چندجانبهگرايي ميگذارم كه واقعا نياز منطقه است. يكجانبهگرايي يا دوجانبهگرايي منجر به حل پايدار مسائل منطقه پيچيده و حساس منطقه خاورميانه نميشوند. اكنون فضاي خوبي فراهم شده به خصوص كه بازيگران فرامنطقهاي مانند امريكا نميخواهند مانند سابق خود را خيلي درگير مسائل منطقهاي كنند چون هزينههاي اينچنين درگيري براي امريكا افزايش يافته است.
شما به اين موضوع اشاره كرديد كه انتظار برخي كشورهاي منطقهاي از ايران، تغيير در پارهاي سياستهاي منطقهاياش است. به نظر شما ايران پس از توافق هستهاي در رويكردهاي منطقهاي يا در شيوه ابراز اين رويكردها تغييري داده است؟
به نظرم نه، اما طبيعي است كه براي تحت تاثير قرار دادن فضاي سياسي و ابتكار عمل بايد طرحها تعديل و بروز شوند. اتفاقا روند تحولات منطقهاي هم نشان داده كه تاكيد بر ايران بر يكسري اصول مثل مبارزه با تروريسم و افراطيگرايي كه بالاخره گريبانگير همه ميشود، مثلا اكنون به تركيه و عربستان هم كشيده شده، يا ضرورت حفظ نظام دولت و تماميت ارضي سوريه و عراق يا همكاري براي تشكيل دولت فراگير به عنوان راهحل پايدار بر حل بحرانهاي منطقهاي همگي بر مبنا درست و تجربه بوده است. الان در مورد بحران سوريه تمام بازيگران به اين نتيجه رسيدهاند كه راهكار نظامي جواب نميدهد و بايد دنبال راهحل سياسي باشند. اكنون مساله اصلي اين است كه به فرض بعد از اسد چه گروهي بر دمشق حكومت كند. اگر داعش يا جبهه النصره باشند كه اين يك خطر امنيت بينالمللي است. يا نگاه فراگير ايران نسبت به مسائل منطقهاي مهم است. يعني در كنار خود ميخواهد همه بازيگران منطقهاي و فرامنطقهاي باشند. ايران موافق حضور همه اما بعضي بازيگران صحنه مخالف حضور ايران هستند. شايد رقبا احساس ميكنند به اين دليل كه ايران در مسائل منطقهاي و محلي نقش و نفوذ بيشتري داشته و استراتژي خاص خود را دارد، حضور ايران به فاز مشاركت در مسائل منطقهاي، قدرت ايران را به ضرر منافع ديگران افزايش ميدهد.
بنابراين طرح به روز شدهاي كه گفته ميشود ايران براي سوريه پس از توافق هستهاي مطرح كرده است ارتباطي به تغيير رويكرد ايران در مسائل منطقهاي ندارد؟
به نظرم ارايه طرحهاي بهروز شده و حتي تعديل شده در فضاي كنوني ميتواند روحيه تعاملي ايران را نشان داده و توجيه نگاههاي افراطي در مورد ضرورت عدم مشاركت ايران در مسائل منطقهاي را از ميان بردارد. فضايي كه پس از توافق هستهاي به دست آمده اين است كه ميتوان هرمساله پيچيدهاي را با مذاكره حل و فصل كرد پس در خصوص مسائل منطقهاي هم ميتوان وارد فاز مذاكره فراگير شد. اتفاقا اين به نفع كشورمان است كه در مسائل منطقهاي هميشه دست بالا را دارد و در هر شرايطي ميتواند خود را با تحولات تطبيق دهد. بنابراين مساله توافق هستهاي چه بخواهيم و چه نخواهيم به سمت مسائل منطقهاي گرايش پيدا ميكند. مساله مهماكنون نزديكي ديدگاهها در ارايه راهحلهايي است كه قابليت عملي شدن داشته باشند. به عنوان مثال طرح روسيه يك نوع ظرفيت دارد و طرح ايران يك ظرفيت ديگر. ادعاي روسيه در سوريه اين است كه ما با تمام مخالفان بشار اسد در داخل سوريه در ارتباط هستيم و ميتوانيم گروههاي مختلف در سوريه را به هم نزديك كنيم. روسها چندين بار در مسكو مخالفان را گرد هم آوردند و بر اهميت تلاشهاي جمعي تاكيد كردند. عمده بحث روسها هم در سوريه متمركز بر مبارزه با تروريسم و ضرورت حفظ حاكميت اين كشور است. طرح ايران نگاه ديگري به موضوع دارد و خواهان ابتدا برقراري آتش بس، ارسال كمكهاي بشردوستانه، برگزاري انتخابات زيرنظر سازمان ملل و تشكيل دولت فراگير است. اگر از يك طرف طرح روسيه و ايران به هم نزديك يا تعديل شوند و از سوي ديگر ديدگاه عربستان كه حكومت اسد را بخشي از بحران ميداند و به نوعي بر سرنگوني آن تاكيد ميكند با مواضع امريكا كه اكنون خواهان يك راهحل ميانهتري و نه الزاما سقوط اسد است به هم نزديك شوند حل بحران سوريه در اين مرحله دور از انتظار نخواهد بود. به نظرم توافق هستهاي آرايش سياسي جديدي ميان بازيگران صحنه برقرار كرد. نگاه كشورهاي غربي، روسيه، چين و تركيه و مصر به جايگاه ايران تغيير كرد. اين باعث شكلگيري فضاي جديدي ميشود كه بايد سريعتر شكل بگيرد تا مشروعيت نقش ايران پذيرفته شود. دو بازيگر اصلي ديگر صحنه يعني عربستان و تركيه تحت تاثير نقش منطقهاي ايران قرار گرفتهاند. به نظرم تركيه، سادهترين بخش كار است چون كشوري است كه تحت تاثير سياستهاي داخلي و حساس خود قرار دارد كه بر ضرورت نزديكي با ايران به دلايل مختلف اقتصادي و سياسي-امنيتي تاكيد ميكند. اگر ايران بتواند همزمان ابتكاري را به خرج دهد كه بتواند همه بازيگران را جمع كند، شكلگيري اين فضا در بازه زماني كوتاهمدت چندان دور از انتظار نيست. اين اتفاق كه مثلا در خصوص حل بحران سوريه ممكن است در دو، سه ماه آينده رخ دهد، مطمئنا در يك سال گذشته اتفاق نميافتاد چون يك معضل استراتژيك مساله هستهاي بين ايران و امريكا حل و فصل نشده بود اما اكنون فضاي سياسي به سمتي ميرود كه اين اتفاق بعيد نيست رخ دهد.
تا چه اندازه با شكلگيري گفتوگوهاي چندجانبه مشخص و چارچوبدار ميان ايران و مثلا برخي اعضاي منطقه موافق هستيد؟
ببينيد طرحهايي ارايه شده كه بايد نسبت به موفقيت آنها كمي محتاط بود. يك طرح همكاري مشترك ايران با كشورهاي حوزه خليج فارس است يا به اصطلاح ٦+١ است. گرچه اين براي ايران خوب است اما بعيد ميدانم طرف ديگر بخواهد بدون ايجاد وزن سياسي بيشتر مثلا با آوردن مصر يا امريكا يا حتي تركيه به صحنه با ايران وارد گفتوگوي مستقيم شود چون همواره نگران وزن سياسي ايران است. ضمن اينكه تجربه نشان داده تنها نشستن و مذاكره كردن ايران با كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس خوشايند سايرين نيست. يك طرح ديگر ٤+٢ است، يعني چهار بازيگر منطقهاي ايران، عربستان، تركيه و مصر است به اضافه دو بازيگر فرامنطقهاي يعني امريكا و روسيه كه با هم بنشينند و راهحل پيدا كنند. به اعتقاد من اين طرح هم نگاه سنتي به ماجرا دارد و بيشتر از زاويه توازن قوا به مساله نگاه ميكند. اينگونه رويكرد بازيگران ديگر منطقه مثل كشورهاي اروپايي و چين يا بازيگران كوچكتر مثل قطر و كويت را ميترساند و حس خوبي به آنها نميدهد كه بزرگان با هم نشستهاند و آنها را در نظر نگرفتهاند. براي عراق و اردن هم كه در زمره كشورهاي وزندار منطقه خوشايند نيست. اينگونه بلوكبندي هم به نفع ما نيست. ديدگاه خود من اين است كه ما بايد به دنبال نوعي چندجانبه گرايي باشيم كه همه بازيگران منطقهاي و فرامنطقهاي به طور مستقيم با هم مذاكره كنند و راهحل هم با حمايت و تضمين سازمان ملل تثبيت شود. چنين طرحهايي در مناطق ديگر مانند اروپا رخ داده، چون موضوعات منطقهاي نيازمند همكاري همهجانبه و تكيه بر منطق اجماع سياسي يا توافق نسبي بازيگران است. به نظر من طرحهايي كه منجر به تقويت چندجانبهگرايي در منطقه ميشوند به نفع ايران است چراكه ايران در چنين طرحهايي بهتر ميتواند نقش خود را بازي كند. موضوعات منطقهاي موضوعاتي نيستند كه با حضور يك يا دو بازيگر منطقهاي يا فرامنطقهاي حل و فصل شود. عربستان سعودي در يمن با وجود اينكه در روزهاي اخير موفقيتهايي هم داشته بايد به دنبال تشكيل دولتي فراگير در اين كشور باشد كه در نهايت آن را به پذيرش نقش ايران هدايت ميكند.
ظريف از گفتوگوهاي منطقهاي به خصوص با شوراي همكاري خليج فارس حرف ميزند. فكر ميكنيد اين گفتوگوها ممكن باشد؟ آيا با توجه به تنش ميان تهران و رياض چنين گفتوگويي ممكن است و آيا بهتر نبود كه ايران ابتدا به شكل دوجانبه با عربستان وارد فاز تنشزدايي شده و سپس پاي شش كشور ديگر هم به ميدان باز ميشد؟
جريان اصلي در شوراي همكاري خليج فارس از جنبه سياسي-امنيتي عربستان سعودي است. نميتوان انتظار داشت كه كشورهاي كوچك منطقه از عربستان فاصله بگيرند. حتي كشوري مانند عمان كه به طور سنتي به ايران نزديك است هم در معادلههاي خود نقش و خواستههاي عربستان را در نظر ميگيرد. قطر نيز با وجود روابط دوستانه با ايران در انتخاب ميان ايران و عربستان در نهايت مجبور ميشود جانب رياض را بگيرد چون به هر حال يك كشور عربي است. به نظر من در چند ماه آينده از هيجانهاي عربستان سعودي كاسته شود و اين كشور هم به سمت تعاملهاي منطقهاي گرايش پيدا خواهد كرد. نخبگان عربستان سعودي چهرههاي محافظهكارو خواهان ثبات هستند. سعوديها در بلندمدت خواهان تنش با ايران نيستند. با اين همه عربستانيها از اين ميترسند كه توازن قدرت در منطقه به نفع ايران تغيير كند كه البته اين گونه هم نيست. در ايران تيم سياست خارجي به شكل صادقانهاي تلاش ميكند وارد تعامل با كشورهاي همسايه شود اما اين مساله به اندكي زمان نياز دارد. اگر در سوريه و يمن، عربستان و ايران نتوانند به گونهاي با هم به توافق برسند، همچنان ممكن است اين تنش ادامه پيدا كرده يا گسترش يابد. ايران و عربستان از منظر سيستم سياسي با هم مشكل چنداني ندارند اين معضلات منطقهاي هستند كه اين دو را مقابل هم قرار ميدهند. به نظرم تا چند ماه آينده عربستان راه خود را ميرود و سعي دارد اين گونه جلوه دهد كه بهترين سياست منطقهاي تاكيد بر سياست مهار قدرت ايران است و در اين شرايط خوب است ايران انرژي خود را در ساير ظرفيتها منطقهاي بگذارد و صبور باشد تا عربستان نيز در قدم آخر به ايران نزديك شود. به نظرم در نهايت جبر منطقهاي، عربستان را به سمت ايران ميكشاند.
فكر ميكنيد مذاكره احتمالي ايران و كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس مورد حمايت امريكا باشد؟
بله. به نظرم امريكا يا حداقل دولت اوباما در حال تغيير رويكرد منطقهاي خود نسبت به ايران است. رويكرد قبلي امريكا تاكيد بر توازن ميان ايران و ساير بازيگران منطقهاي بود تا منافع امريكا حفظ شود، اما اين نوع نگاه در درون امريكا، گرچه به كندي، در حال تغيير شكل دادن است. از اين حيث كار اوباما قابل تامل است. اوباما جريان اصلي نگاه ضدايراني در ساختار قدرت امريكا را آرام آرام تغيير ميدهد. يعني منافع امريكا در تشويق همكاريهاي منطقهاي براي ايجاد ثبات است. در دو سال گذشته ما شاهد بوديم كه اوباما از عربستان سعودي هم انتقاد ميكند و ميگويد كه چه دليلي وجود دارد كه تمام تقصيرها گردن ايران در منطقه انداخته شود؟ اين بدان معنا است كه اوباما معتقد است تعديل در سياستهاي منطقهاي بايد دوطرفه باشد. يعني دوطرف منافع و حساسيتهاي يكديگر را بپذيرند. در نشستهاي تخصصي در خارج از ايران هم ميبينيم كه كارشناسان به دنبال ارايه راهكارهايي براي اين موضوع هستند كه چگونه ايران و عربستان بتوانند رو به جلو حركت كرده و با همكاري مسائل فيمابين را حل و فصل كنند. چون اعتقاد اين است تا اين مساله حل نشود ساير مسائل منطقهاي هم حل نميشوند.
چه ميزان از همكاري تهران و رياض مدنظر امريكا است؟ اين نزديكي و تنش زدايي تا كجاي كار تهديدي براي منافع كلان امريكا در منطقه نيست؟
امضاي توافق جامع هستهاي و برداشته شدن چند قدم اعتمادساز ميان ايران و امريكا يك پديده جديد است. البته بايد صبر كرد تا اصول توافق كاملا اجرا شود. شكي نيست كه در انتخاب بين ايران و عربستان، امريكا طبيعتا طرف عربستان را ميگيرد چون منافع اقتصادي و انرژي و نظامي و تسليحاتي بيشتري با عربستان دارد و شايد هم بتوان گفت كه مديريت كردن عربستان سعودي براي امريكا راحتتر است. ايران كشوري است كه سياستهاي مستقل امنيتي، سياسي و اقتصادي خود را دارد و براي امريكاييها سخت است كه با ايران كنار بيايند. عربستان سعودي يك گروه نخبه دارد كه در راس هرم تصميمگيري است و امريكا به راحتي ميتواند با آنها ارتباط بگيرد. اما بحث اوباما اين است كه الزامي ندارد همانند گذشته امريكا بين ايران و عربستان قرار بگيرد و منافع امريكا در اين است ميان نقش ايران و عربستان در مسائل منطقهاي تعادل ايجاد كند. يعني به طور همزمان هر دو بازيگر را به نوعي مديريت كند.
پيش از حصول توافق هستهاي، عربستان سعودي سر و صداي بسياري در خصوص اين توافق به راه انداخته بود اما پس از ١٤ جولاي و اعلام رسمي رسيدن به توافق، رياض مخالفت خود را چندان اعيان نكرد. به نظر شما چرا آن همه ميزان مخالفت عربستان به يكباره به سكوت نسبي تبديل شد؟
عربستان همچنان با اين توافق مخالف است شايد در ظاهر كمتر نشان دهد. اما به نظرم نقش اوباما بسيار موثر بوده است چرا كه پيش از توافق هستهاي، وزراي امور خارجه كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس را به كمپ ديويد دعوت و تاكيد كرد كه امريكا به دنبال حل مساله هستهاي با ايران است و كشورهاي عربي نبايد نگران باشند كه اولا امريكا دوستان عرب خود را رها ميكند، دوم توافق هستهاي به ضرر آنهاست و سوم اينكه توافق هستهاي منجر به افزايش هژموني ايران ميشود. بنابراين بخشي از آرامش نسبي عربستان به اطميناني بازميگردد كه شخص اوباما به اعراب منطقه داد. بخش ديگر هم به واقعيت موضوع بازميگردد. به هر حال ايران كشور مهمي در منطقه است كه جبر تاريخي در خصوص اهميت و جايگاه آن،
اندك اندك عربستان را به سمت پذيرش واقعيتهاي اين كشور ميكشاند. در اينجا ابتكار تعامل منطقهاي سياست خارجي ايران كه به طرف مقابل اين پيام را بدهد كه ما به دنبال ايفاي نقش در محدوده خود هستيم، ميتواند كاملا موثر باشد. عربستان بدش نميآيد كه فضاي افراطگرايي عليه ايران وجود داشته باشد كه بتواند سياستهاي خود را پيش ببرد. اما ما بايد عاقل و صبور باشيم. اكثر
قريب به اتفاق كشورهاي منطقه نظير سوريه و مصر و عراق و همچنين حزبالله لبنان از توافق هستهاي استقبال كردند چرا كه تصور ميكنند توافق هستهاي فرصتي را براي ايران و امريكا فراهم كرده كه از فضاي منازعه جاري خارج شده و بر واقعيتهاي موجود تاكيد كنند كه اين مساله به نفع سايرين در منطقه هم است. يعني آنها تداوم تضاد استراتژيك بين ايران و امريكا را الزاما به نفع خود نميبينند.
اين توافق به نزديكي عربستان و اسراييل در منطقه منتهي ميشود؟
به نظرم نه، البته ظاهر قضيه اين گونه جلوه مييابد. اما مساله رژيم اسراييل با احساس ناامني عمومي ناشي از دسترسي به تسليحات اتمي و اتهام تلاش تضعيف كشورهاي عربي و موضوع صلح خاورميانه گره خورده است. اكنون كه عربستان درگير مداخله در يمن، سوريه و بحرين و غيره شده نميخواهد عدم مشروعيت اقدامات خود را در نزد افكار عمومي منطقه با اشتباه نزديكي به اسراييل پررنگتر كند. يعني نزديكي عربستان و اسراييل به نفع سعوديها نخواهد بود و مشروعيت نقش منطقهاي آنها را به چالش خواهد كشيد. ضمن اينكه با اين توافق موقعيت اسراييل هر روز در منطقه ضعيفتر ميشود پس چرا سعوديها خود را به اسراييل وصل كنند. به نظر من آنها تلاش ميكنند سياستهاي مستقل خود را در منطقه پيش ببرند.
كمتر از دو هفته پس از توافق هستهاي ناگهان تهران به كانون تلاشهاي ديپلماتيك براي حل بحران سوريه بدل شد. چه اتفاقي افتاد كه ناگهان پس از توافق ما شاهد چنين تحركات ديپلماتيكي در خصوص سوريه بوديم؟ چرا تبديل شدن ايران به كانون اين تلاشها با هيچ اعتراضي هم از سوي عربستان روبه رو نشد؟
من فكر ميكنم پس از توافق هستهاي يك فضاي جديد سياسي به وجود آمد و ايران هم از اين فرصت به خوبي استفاده ميكند.
آيا ايران پس از توافق در رويكرد خود نسبت به سوريه تغيير موضع داد؟ چگونه ميتوان بحث برد- برد را در مسائل منطقهاي هم جلو برد؟
به نظرم نه آنقدر كه از اصول خود كه در طول چند سال گذشته تداوم داشته تخطي كند. اين همان بحثي است كه در توافق هستهاي هم مطرح بود مبني بر اينكه ما يك سري خطوط قرمز داريم كه نميتوانيم از اين خطوط عبور كنيم. بالا هم اشاره كردم كه ايران يك طرح تعديل شده با توجه به شرايط منطقهاي ارايه داده است. به نظرم ابتكار ايران بايد به گونهاي بين منافع ملي و منافع جامعه بينالمللي قرار بگيرد.
باقي ماندن بشار اسد در قدرت جزو اصول ايران است يا جزو منافع قابل تجديدنظر ايران؟
به نظرم هر دو، اما تلاش اين است كه نوعي تعادل بين اين دو به وجود آيد. تاكيد بر اصول به اين معناست كه با تروريسم و افراطگرايي مبارزه كند و از متحد خود يعني سوريه به عنوان يك كشور دفاع كند. تاكيد بر منافع هم اينكه نگذارد رقباي ژئوپولتيك منطقهاي و فرامنطقهاي آن در دوره انتقال سياسي منطقه جاي ايران را بگيرند. تقويت نقش در صحنه نظام بينالملل خود يك ارزش براي يك ملت است.
آيا امريكا تنها منتظر توافق هستهاي بود تا نقش ايران در سوريه را به رسميت بشناسد؟
تا حدي بله. توافق هستهاي از اهميت بسياري در اين خصوص برخوردار است. هرچند اين توافق بسيار تكنيكي و حقوقي به نظر ميرسد اما پذيرش نقش و ضرورت مشاركت ايران تحت تاثير اين توافق بود. امريكا نميتواند بر سر مسالهاي استراتژيك با ايران به توافق برسد اما نقش سياسي آن را قبول نداشته باشد. دولتها با حل يك معضل استراتژيك ميتوانند نقش خود را افزايش دهند. امروز اوباما با استناد به اينكه ما در يك مساله مهم پيچيده با ايران به توافق رسيدهايم ميتواند اميدواري به حل ساير اختلافها با ايران از طريق مذاكره را هم افزايش دهد. امريكا هم كشوري نيست كه صرفا بر اساس اصول خود رفتار كند، مطمئنا تامين منافع براي اين كشور اولويت دارد. منتهي هرجايي كه لازم ميبيند از اصول براي منافع استفاده ميكند. به نظر نقطه تعادل در منافع امريكا در مساله سوريه در روند چهار سال بحران به اينجا رسيده است. امريكا از تمام توان خود براي حل بحران سوريه به شيوه دل خواهاش استفاده كرد اما موفق نشد و در نهايت به اين نتيجه رسيد كه ممكن نيست. امروز امريكاييها هم به اين نكته فكر ميكنند كه شايد ماندن بشار اسد چندان هم بد نباشد چرا كه خاندان اسد در طول تاريخ نشان دادهاند كه اهل معامله هستند. به نظرم يك اسد ضعيف شده چندان هم به ضرر امريكا نيست.
برخي با توجه به شكست حوثيها در يمن پس از توافق هستهاي، از تقسيم پروندههاي منطقهاي ميان ايران و عربستان سخن ميگويند. تا چه اندازه با چنين تعبيري موافق هستيد؟
اين در الگوي سياست منطقهاي ايران نيست. ايران ميگويد من در همه جا دنبال دولت فراگير هستم چه در سوريه و چه در يمن، چه در عراق و چه در بحرين. البته در بحرين به اين دليل كه مسائل آن با مباحث شيعه و سني اتصال پيدا ميكند ايران بسيار محتاطانه برخورد ميكند. به نظرم رويكرد ايران نبايد به سمتي برود كه مسائل را از هم جدا كند و به همين دليل است كه من بر اصل چندجانبهگرايي بسيار تاكيد دارم. به عنوان مثال بسياري از اعراب نگران اين هستند كه پس از توافق هستهاي احتمال ائتلاف ايران و امريكا وجود داشته باشد كه اينجا هم ايران بايد بسيار محتاط عمل كند. ايران بايد از هرگونه بلوكبندي سياسي چه سنتي، چه جديد پرهيز كند. ايران بايد به دنبال پيشبرد سياستهاي مستقل خود باشد و مسائل خود را در چارچوب مسائل منطقهاي پيش ببرد. در همين راستا ايران بايد از پيشبرد مورد به مورد و جداگانه مسائل در منطقه حذر كند. مثلا نبايد اين گونه فكر شود كه ايران فقط در سامره، كربلا و نجف با داعش ميجنگد و تمايلي به جنگ با آنها در موصل ندارد كه يك منطقه سني نشين است. ايران بايد بر اين سياست تاكيد كند كه هيچ استثنايي براي مبارزه با تروريسم و افراطگرايي قايل نيست. در خصوص يمن هم ممكن است كه حوثيها اندكي عقب نشسته باشند اما در نهايت تنها راهحل بحران، تشكيل دولت فراگير در اين كشور است وگرنه ميتواند به سرنوشت عراق و بروز بحرانهاي سياسي متعدد تبديل شود. چون هميشه تداوم يك دولت مهم است. مساله اينجاست كه بازيگران منطقهاي بايد بتوانند در فضاي پس از منازعه با هم همكاري كنند تا توافق پايدار بماند. تجربه عراق نشان داده كه روند دولتسازي و ايجاد ساختارهاي سياسي جديد چقدر در دوران پس از منازعه پيچيده و مشكل است.
نویسنده
کیهان برزگر
کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی میباشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هستهای ایران است.