ایران و اجلاس شانزدهم جنبش عدم تعهد
برگزاری اجلاس شانزهم سران جنبش عدم تعهد در تهران از 10-5 شهریور ماه 1391 و ریاست دوره ای ایران در این جنبش، فرصت مناسبی برای ایران و کشورهای غیر متعهد جهت دستیابی به اهداف تعریف شده برای اعضای این جنبش فراهم کرده است.
اجلاس تهران و ریاست دوره ای ایران در این جنبش، حواشی و حساسیت های زیادی را در سطح بین المللی برانگیخته است. در این ارتباط سه جریان فکری بروز پیدا کرده اند. یک طیف به رهبری آمریکا و اسرائیل از این رویداد خرسند نیستند و تمام تلاش خود را به کار گرفته و خواهند گرفت تا این اجلاس دستاورد چندانی نداشته باشد. به طوری که نهادها و سازمان های یهودی به دبیرکل سازمان ملل و دیگر مقامات برجسته بین المللی نامه نوشته و خواستار عدم مشارکت آنان در این نشست شده اند. به باور این گروه ایران به دنبال بهره برداری از این نشست در زمینه برنامه هسته ای، مسائل اقتصادی، دیپلماتیک و منطقه ای به نفع خویش است.
در جریان دیگر نیز افراد و گروه هایی قرار دارند که میزبانی تهران را فرصت مناسبی می دانند که می توان به دستاورد های قابل توجهی رسید. فعال تر نمودن جنبش در مسائل و حوزه های مختلف، جلب حمایت آن در خصوص فعالیت های هسته ای ایران، ارتقاء قدرت و پرستیژ بین المللی و منطقه ای ایران و حضور موثر و مثبت آن در مسأله سوریه و غیره از جمله مواردی هستند که این گروه ها مد نظر دارند.
افراد و گروه هایی هم که در بین این دو جریان فکری قرار دارند بر این اعتقاد هستند که جنبش عدم تعهد متعلق به فضای جنگ سرد و دوران دوقطبی بوده و در شرایط کنونی فلسفه وجودی و کارآیی خود را از دست داده است. علاوه بر این، تفاوت های فاحش در بین اعضای جنبش در حوزه-های مختلف حیات اجتماعی همراه با قدرت محدود سیاسی و اقتصادی مانع از آن شده است که این جنبش بتواند بازیگری تأثیرگذار در صحنه بین المللی باشد.
هر چند دیدگاه های گروه سوم تا حدودی به واقعیت نزدیک است اما به نظر می رسد که ریاست ایران بر این جنبش در سه سال آینده می تواند شرایط را تغییر دهد و فرصت مغتنمی است که باید به بهترین نحو ممکن از آن بهره برد.
جواهر لعل نهرو، از بنیان گذاران نم، جنبش عدم تعهد را نه یک "بلوک قدرت" بلکه یک "بلوک ضد قدرت" می خواند. این از اصول اساسی شکل گیری جنبش می باشد که تاکنون به ثمر ننشسته است. اگر ایران بتواند در دوره سه ساله ریاست خود این جنبش را در این راستا قرار دهد می توان گفت که بهترین نتیجه را از آن بدست آورده است.
بلوک غرب بر حوزه های مختلف در صحنه نظام بین المللی سیطره دارد و دیگر کشورها را از ایفای نقش در این زمینه باز می دارد. به تعبیر گرامشی می توان گفت غرب توانسته ایدئولوژی خود را به جایگاه هژمونی رسانده و دیگر بازیگران را به حاشیه براند، هر چند که این جایگاه در سال های اخیر با ضعف و رکود همراه بوده است.
کشورهایی که خارج از این بلوک قرار دارند و در حاشیه ماندن، آن ها را آزرده خاطر می سازد این توانایی را دارند که به اصطلاح "بلوک ضد هژمونی " گرامشی جامعه عمل بپوشانند. اغلب این کشورها در جنبش غیرمتعهدها دور هم گرد آمده اند و می توانند با همکاری و تعامل سازنده و مداوم به خواسته بنیانگذاران این جنبش یعنی شکل گیری یک" بلوک ضد قدرت" نائل آیند. تهران باید تمام توان خود را به کار گیرد تا در این راستا گام بردارد چرا که این استراتژی به بهترین شکل می-تواند منافع خود و دیگر اعضاء را در دراز مدت تأمین نماید.
بیش از دو سوم کشورهای جهان که عمدتاً غیر غربی هم هستند عضو این جنبش هستند و بیش از 55 درصد جمعیت جهان را در اختیار دارند. مرور نام کشورهای عضو جنبش همچون هند، اندونزی، مالزی، عراق، الجزایر، افغانستان، کامرون، شیلی، مصر، اکوادور، ونزوئلا، لیبی، مراکش، نیکاراگوئه، کره شمالی، پاکستان، فلسطین، پاناما، پرو، فیلیپین، سنگاپور، آفریقای جنوبی، سوریه، تایلند، تونس، ویتنام و غیره این تصور را به ذهن متبادر می سازد که با وجود تنوع و تکثر در حوزه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و غیره اغلب این کشورها یک مسأله مشترک دارند و آن تلاش برای هویت یابی در صحنه نظام بین الملل و ایفای نقش پررنگ تر در معادلات جهانی است.
به عبارت بهتر می توان گفت این کشورها از توزیع قدرت در نظام بین الملل کنونی راضی نبوده و خواهان تغییر وضع موجود برای داشتن سهم بیشتر از قدرت هستند تا بهتر بتوانند خود را در صحنه بین الملل بروز دهند.
به باور نگارنده، این نقطه مشترک می تواند فرصت مناسبی باشد که ایران با برنامه ریزی هوشمندانه و درازمدت، به این خواسته کشورهای عضو جامعه عمل بپوشاند. هر چند که راه دستیابی به این هدف کمی ایدئالیستی به نظر می رسد، اما امکان عملی شدن آن وجود دارد مخصوصاً که غرب به رهبری آمریکا در سال های اخیر با افول و چالش های متعددی روبه رو شده و فرصت برای نقش آفرینی در معادلات بین المللی ایجاد شده است.
مهم ترین دستورکار جنبش از لحاظ سیاسی می تواند تدوین سند چشم انداز برای فعالیت های آتی و به روز کردن خود با تحولات روزمره باشد تا خود را از رخوت حاصل شده بعد از فروپاشی شوروی برهاند. این جنبش باید مأموریت های جدیدی برای خود تعریف نماید تا فلسفه وجودی آن به خطر نیفتد. سپس ساختار سازمانی جنبش باید تغییر پیدا کند به نحوی که مانند سایر نهادهای مهم بین-المللی دارای دبیرخانه دائمی، نهادهای اجرایی و اختیارات گسترده تر برای اجرایی کردن مصوبات باشد.
به عبارت دیگر، تدوین سند چشم انداز برای جاری کردن خون تازه در رگ های جنبش، درگیر ساختن این جنبش در معادلات منطقه ای و جهانی و تلاش برای حل معضلات و بحران های موجود و غبره می تواند از راهکارهای موجود در حوزه سیاسی باشد.
همکاری کشورهای عضو جنبش در حوزه اقتصادی سهل الوصول تر از حوزه سیاسی است. چرا که از حساسیت کمتری برخوردار است و عمده این کشورها دارای اقتصاد کشاورزی و پیشاصنعتی مشابه بوده و دارای منابع عمده مواد خام و اولیه هستند. بنابراین همکاری در این حوزه ها، تلاش برای ایجاد بانکی مشترک و حتی در دراز مدت تعریف و ایجاد پول مشترک، تبادل نظر و همکاری در خصوص تجربیات یکدیگر در حوزه های مختلف، تدوین استراتژی هایی برای رسیدن به توسعه پایدار و غیره از موارد همکاری در این حوزه می تواند باشد.
در حوزه اجتماعی و فرهنگی نیز امکان شکل گیری همکاری و تعامل بیشتر از دو حوزه پیشین است و ادامه آن می تواند گسترش تعاملات در دیگر بخش ها را نیز موجب شود.
سخن آخر اینکه، ریاست ایران بر جنبش عدم تعهد در سال های آتی می تواند نقطه عطفی در تاریخ این جنبش باشد. ایران به عنوان رئیس این جنبش می تواند در سال های آتی سیاست تعاملی را اتخاذ نموده و در این راستا ابتکارات دیپلماتیک و فعالیت های سازمانی گسترده همراه با رایزنی های دیپلماتیک و سیاسی فشرده ای را انجام دهد. ایران به عنوان مظهر و پرچم دار کشورهای غیرمتعهد، می تواند این جنبش را برای رسیدن به اهداف اولیه خود رهمنون سازد و علاوه بر دمیدن روحی تازه در کالبد نیمه جان جنبش، بتواند منافع خود و دیگر اعضا را به بهترین شکل ممکن تأمین نماید.